نام پدر: محمد
تاریخ تولد : ۱۳۳۷/۳/۵
محل تولد:خوراسگان
محل شهادت: ام الرصاص
تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۴
زندگینامه
شهید علی ابراهیمی
نام پدر: حسن
تاریخ تولد : ۱۳۴۷/۴/۲
محل تولد:خوراسگان
محل شهادت: فاو
تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱/۸
زندگینامه
غزل زیستن را سال ۱۳۴۷ خواندن آغاز کرد. سر در آغوش مهر مادری و دلسوزی پدری داشت که خلوت سبز تنهایی خود را به محراب مقدس بندگی معبود متصل کرده بودند. پدرش در بیشتر فعالیت های انقلابی حضور مؤثر و سازنده داشت و با پخش کردن اعلامیه ها و شرکت در خیل عظیم راه پیمایی های مردمی، فرزندش «علی» را نیز به این راه مقدس رهنمون می کرد و می کشاند. در عبادتگاه عشق، عابد پاکبازی بود که در حریم دل، تنها نشان یار را جستجو می کرد و از غیر او دوری می جست. دوستی محبوب آن چنان وجودش را فراگرفته بود که لحظه ای تأخیر را در به جا آوردن تکالیف شرعی و الهی جایز نمی دانست. در پی آموختن حدیث علم، به واسطه شور و غلیان درونی اش بر فراگرفتن دانش تا مقطع دیپلم میهمان بزم علم آموزان بود. با شروع نهضت انقلاب او نیز چون دیگر هموطنانش مرید وفادار آیت حق و حقانیت شد. با شرکت در راه پیمایی ها، پخش اعلامیه ها و فعالیت در مسجد امیرالمومنین» و «امام حسن (ع)» در برافراشتن بیرق پیروزی و رستگاری سهیم می شد. پس از آن با روشن شدن آتش خانمان سوز جنگ، قدم به میدان مبارزه نهاد. با گذراندن دوره آموزش نظامی در پادگان «شهید منتظری اصفهان» پروانه حضور در حریم مقدس افلاکیان را دریافت کرد. پیوسته آرزوی بر تن کردن ردای شهادت را داشت از همین رو بی باکانه و دلاورنه رو به روی دشمن با آرپیجی زنی انجام وظفیه می کرد تا اینکه در تاریخ ۱۳۶۵/۱/۸ در عملیات «والفجر ۸» در جمع لشکر« امام حسین (ع)» با اصابت ترکش خمپاره بر پیکر پاکش شدیدأ مجروح و به فیض شهادت نایل گردید.
شهید عباس ابراهیمی محمدآبادی
نام پدر: حسن
تاریخ تولد : ۱۳۳۲/۵/۱۵
محل تولد:خوراسگان
محل شهادت: پاسگاه زید
تاریخ شهادت: ۱۳۶۲/۲/۱۲
زندگینامه
شهید عباس ابراهیمی در «دهنو» از توابع خوراسگان زاده شد. غربت حیرتکده فانی را که چون سایه ای ناپیدا بر دلش چنگ انداخته بود به سویی افکند تا از این بیابان خاک الود حیرت دراید چرا که به شریعت احمد(ص) روی آورده بود؛ شریعتی که در آن با یک صلوات می شد به خدا رسید. پرندگان اشک را که به پرواز در می آورد، دستهای دعایش تا خدا رشد می کرد و دستان کریم و عنایت مند محبوب را در دست می گرفت. به پشتگرمی همین دستان با زمزمه ترانه ی توحید در جمع پاکان درگاه و یا شرکت در محافل انس باصحیفه حق، بر حریر بال فرشتگان می نشست. آن زمان که سروش دانایی صلای اموختن درداد، «عباس»، شبانه به سوی حلقه علم آموزی و یارانی شتافت که در محافلی نهضت گونه گرد هم جمع می آمدند. پنج سال در میان آنان بود تا اینکه دست تقدیر، ورقی تاریک و سیاه پیش رویش گشود و او را با حقیقتی تلخ یعنی رجعت دستان مهربان پدر رو به رو کرد. آن زمان که مردمان در ظلمت اسیر شده، خاک استان سخنان خمینی کبیر (ره) را توتیای چشم می ساختند، عباس نیز در میان آنان حضور یافت و دوشادوش آنان با شرکت در راهپیمایی ها، ایینه دار جمال این پیر فرشته سیرت شد. سپس آن گاه که سپاه غریب ایمان بسان قافله عاشورا، خیمه های وجود خویش را بر زمین های تفتیده ی جنوب افراشتند و سر آن داشتند که واقعه شگفت عاشورا را در آن کربلای ازمایش تکرار کنند، عباس نیز چون مجاهدان راه طریقت، همراهی آنان را اختیار کرد و دو سال دلاورانه تاخت. سرانجام در حالی که قلب آکنده از عطشش همواره در انتظار مرگ خویش و پیغام دوست و چشم به راه گام های فرشتگان آسمانی بود، سال ۱۳۶۲ در پاسگاه «زید»، به دوست پیوست و همسرش که چشم به راه بازگشت پر افتخارش بود، شاهد پیوستن مردی از تبار مهرورزان به جمع بی نشان ها شد.
شهید رضا ابراهیمی
نام پدر: حسن
تاریخ تولد : ۱۳۱۰/۴/۳
محل تولد:خوراسگان
محل شهادت: عملیات والفجر مقدماتی
تاریخ شهادت: ۱۳۶۱/۱۱/۲۱
زندگینامه
میلاد سرو قامتی سبزپوش از گلشن نورانی عشق و از تبار رشادت، سال ۱۳۱۰ خاک گردون را غریو گل و شادی کرد. در خانواده ای پایبند به دین و مذهب، پرورش یافت. تلاوت آیات سپید هدایت و سعادت را در اوان کوچه های کودکی به لوح ضمیر سپرد و کلام ائمه اطهار (ع) را نصب العین سرای وجودش کرد. در نیایش های سبز بر کرانه خوان جاوید، وصل یار می طلبید و بر آن بود تا به خیل «فی کان یرجوا لقاء الله» بپیوندد. در کوی اهالی شجره طیبه، مداحی جان سوز بود که در محافل و عزاداری ها داغ حسین (ع) و یارانش را مدام تکرار می کرد. به گاه کار و تلاش، با انجام کارهای مختلف از جمله کشاورزی و دامداری به فعالیت پرداخت. چند صباحی جهت کار روانه تهران شد که با مردان انقلابی حشر و نشر یافت. لذا با فعالیت در ابعاد متفاوت انقلابی، در مبارزه با طاغوت سهیم شد به طوریکه به خاطر تلاشهای چشمگیرش بارها مورد تعقیب و تفتیش ساواک قرار گرفت. در اوان جوانی با دختری عفیف، پیمان زناشویی بست که ۸ فرزند ثمره این ازدواج فرخنده است. تلاش های آن بزرگوار در راستای اهداف انقلاب و ترویج فرهنگ اسلامی، با پیروزی انقلاب همچنان ادامه یافت. با یورش تزویر فروشان جاهل به مرزهای اسلامی، لباس سبز جهاد بر تن کرد و با سمت راننده آمبولانس مدت ۳ ماه در خیل دلاوران سبزاندیش فعالیت کرد. نهایت در تاریخ ۶۱/۱۱/۲۱ در عملیات «والفجر مقدماتی» در میهمانی خون و آتش؛ به پروازی ملکوتی نایل گشت و برای همیشه در دیار یار سکنی گزید.
شهید رسول ابراهیمی
نام پدر: محمدعلی
تاریخ تولد : ۱۳۴۸/۱۰/۲۰
محل تولد:خوراسگان
محل شهادت: شلمچه
تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۲۵
#زندگینامه
در خوراسگان خطه ای که خورشید خانه زاد خاک مقدسش بود، محله «مسجدعلی» دیده به جهان گشود. خار هجران معبودی که رسول دل به مهرش سپرده بود، پر و بال کبوتر جانش را چنان زخمی کرده بود که هیچ چیز جز نگاه مهربان و دستان عنایتمند محبوب نمی توانست مرهم آن باشد. پس با دلی لبریز از آیات آسمانی، گام زدن در راه بندگی را آغاز کرد تا آلام درونش را تسکین دهد. با مرور صحیفه حق و زمزمه غزلواره ی نماز در جمع مشتاقان درگاه الهی وجودی اسمانی یافت که در فروتنی، همنشین خاک بود. در ساده زیستی چون خانه زاد کردگار، حضرت امیر (ع) به همگان احترام می گذاشت و در سلام کردن، گوی سبقت را از همگان می ربود. به گاه آموختن، یک چند تا پایان مقطع ابتدایی در جاده ی معرفت، اسب همت راند و پس از آن دستان کوچکش یاریگر پدر شد آن زمان که نهال انقلاب، شکوفه زدن را آغاز کرد، سن چندانی نداشت و تنها با حضور در راهپیمایی ها، به آبیاری این نهال شکوهمند پرداخت و پس از به ثمر نشستن آن، سر در راه حفظ آرمان های آن نهاد. آن زمان که نامردان، خنجر سیاه رذیلت و پستی را در پیکر وطن فرو نشاندند و مویه وطن زخمی بود بر قلب هر ایرانی، «رسول» نیز با عزمی جزم که چشمان حقیقت بینش گویای آن بود؛ به دیار پیکرهای تا خدا رفته شتافت. چهل و پنج روز، شب های تاریک را به آتش عشق و جنون کشید و سرانجام سال ۱۳۶۵، در «شلمچه» که رؤیای دور دست فرشتگان خدا بود، با اصابت ترکش به وجود نازنین اش جام زرین شهادت را سر کشید.