۳۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خوراسگان» ثبت شده است

شهید محمود اتحادی

شهید محمود اتحادی

نام پدر: حسن

تاریخ تولد : ۱۳۳۹/۸/۲

محل تولد:خوراسگان

محل شهادت: ام الرصاص

تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۴

زندگینامه

سال 1339 گلی در گلشن «ابهر اصفهان» رویید که «محمود» نام گرفت. با اقامه بانگ اذان در گوشش از همان اوان کودکی محو الطاف الهی و مقرب پردهی عاشقان گشت. در اطاعت از فرامین حق، خرقه زهد و تقوا بر تن کرد و منقطع فجور و ناشایست در درون خود شد. در سجاده دل، مدهوشانه و عاشقانه ناله می کرد و در محفل خوبان، به نماز جماعت و ادعیه می نشست. با صبر و شکیبایی، اعزاز و مکرمت خویشان و یاران می کرد و الگویی بود برای آنان. همواره دستانش گشوده بود برای یاری و همدلی. تحصیلات خود را تا سوم راهنمایی ادامه داد و پس از آن کار در کارخانه آجر را پیشه خود گردانید. با برپایی صدای الله اکبر در ظلمت و تاریکی ستم شاهی، او نیز هم پای مردم با فعالیت های انقلابی، زمینه ساز حکومت مهدی (عج) در سراسر ایران شد. بعد از پیروزی انقلاب، عقد نکاح بست و دو فرزند، یک پسر و یک دختر از خود به یادگار گذاشت. با فرود آمدن صاعقه خانمان سوز جنگ، از آبان ۱۳۶۰، «محمود» به بسیجیان سوداگر خوش فرجام عاشق پیوست. با آرمان های اسلامی و بازوان غیرت، ناسوتیان را در خون ناپاکشان غوطه ور نمود و با روح تعهد و مردانگی، صدای شوم آنان را یکی پس از دیگری خاموش گردانید تا اینکه در ۱۳۶۵/۱۰/۴ در منطقه «ام الرصاص»، هدف تیر دشمن قرار گرفت و برای همیشه به لاله های سرخ بوستان الهی پیوست. فرازی چند از وصیت نامه شهید بزرگوار: « ... از شما مردم می خواهم که از روحانیت اصیل و متعهد به اسلام حمایت کنید و از امام خمینی، این سمبل روحانیت و این مرد خداگونه و این ناخدای کشتی انسانیت که همچون ابراهیم است و شما را از طوفان های ضلالت و گمراهی نجات داده و به سوی ساحل نجات می رساند؛ اطاعت و حمایت کنید...»

۱ نظر

شهید محمدجواد اتحادی ابهری

شهید محمدجواد اتحادی ابهری

نام پدر: مرتضی

تاریخ تولد : ۱۳۵۷/۱/۱

محل تولد:خوراسگان

محل شهادت: طلائیه

تاریخ شهادت: ۱۳۷۶/۶/۲۶

زندگینامه

سال ۱۳۵۷ هنگامی که بهار پرچم شکوفه ها را بر درختان برافراشت و شروع دوباره ای را اعلام کرد، آن زمان که صدای الله اکبر عرش را می شکافت و در و دیوار بوی خون می داد؛ کودکی در بحبوحه انقلاب و درگیری ها تولد یافت که او را به عشق غریب الغربا و فرزندش، محمد جواد» نام گذاردند. در خانه ای که رایحه آسمانی از آن می آمد و شمیم عشق به حسین (ع) آن را فراگرفته بود: پرورش یافت پدرش قبل و بعد از انقلاب فعالیت های مستمری در صحنه اجتماع داشت و در فعالیت های بسیج مشارکت می کرد. محمد جواد هم در باغ تقوای والدین، دوران کودکی را سپری کرد و قدم به محفل سبز علم نهاد و تا مقطع سوم راهنمایی ادامه تحصیل داد و پس از آن ترک تحصیل کرد و همراه پدر در کارخانه آجر کار می کرد. وی فردی ساعی و پشتکار بود و با چهره ای مهربان که لطف خاصی به پدر داشت، یاری رسان او بود. به گاه سربازی، لباس سبز پاسداری بر تن نمود و برای خنثی کردن مین به منطقه «طلائیه» اعزام گشت و پس از چهار مرتبه حضور در محل انجام وظیفه، سرانجام در تاریخ    ۱۳۷۶/۶/۲۶ با انفجار مین برای همیشه به عرشیان پیوست.

شهید حمید اتحادی

شهید حمید اتحادی

نام پدر: بمانعلی

تاریخ تولد : ۱۳۴۵/۱/۱

محل تولد:خوراسگان

محل شهادت: منطقه بستان

تاریخ شهادت: ۱۳۶۰/۹/۸

زندگینامه

با تولد پر از زلال نور خود که همراه با گلبانگ اذان نیمروز بود، خاک خوراسگان را بهار سال ۱۳۴۵ زینت داد. در گلشن مهر مادری، در نخستین بار سرسبز زندگی بر روی زندگی لبخند زد اما روزگار حاسد، او را از داشتن مادر مهربانش محروم کرد و او ماند و پدری درمانده و تنها. با تلاشی کودکانه دوره ابتدایی را پشت سر گذاشت و در مقطع راهنمایی، همزمان با اوج گرفتن جنگ، ترک تحصیل کرد و به پیشه تراشکاری روی آورد و همزمان در فصول برداشت همراه پدر کشاورزی می کرد. در عصر ستم و بحران خشم انقلابی، با وجود کمی سن پا به میان انبوه جمعیت انقلابی گذاشت و شعارهای انقلاب را بر سینه چاکدار دیوارهای غمدیده شهر حک کرد و اعلامیه و نوارهای پیر خدا را در بین مردم پخش نمود و مشت محکم خود را بر عارض ستم کوبید. به هنگامی که علم اسلام افراشته شده «حمید» با عضویت در بسیج به فعالیت های خود تداوم بخشید. با فوران حملات تجاوزگرانه ابلیس بر قلب تبار تدین، وی که نبوغ مردانگی در چهره اش می درخشید بی قرار کسب رضایت پدر برای حضور در قرارگاه بود اما تک فرزند بودن و صغر سن از دلایل ممانعت پدر برای رفتن او به جبهه بود؛ لذا با جعل امضای پدر به خیل سرفرازان پیوست و مدت ۶۳ روز در مصاف با خصم لئیم از مرزهای اسلامی پاسداری کرد.سرانجام در تاریخ ۱۳۶۰/۹/۸ در منطقه «بستان» در اثر برخورد ترکش، سر تعظیم در طریق حق فرود آورد و برای همیشه همجوار آسمانیان گشت. فرازی چند از وصیت نامه شهید بزرگوار:

«... شما که دم از اسلام می زنید آیا تا به حال شده است که یک ساعت مثل علی(ع) زندگی کنید و نان و نمک بخورید و برای اسلام شمشیر زنید و شکر خدا را بکنید؟ »

شهید حسن ابوالحسنی

شهید حسن ابوالحسنی

نام پدر: بمانعلی

تاریخ تولد : ۱۳۴۴/۲/۶

محل تولد:خوراسگان

محل شهادت: خوزستان

تاریخ شهادت: ۱۳۶۶/۳/۲۱

زندگینامه

سال ۱۳۴۴ در دیاری که مردمان از دل زاینده رودش زندگی و هستی بر می گرفتند؛ به زمینیان پیوست. در نگارخانه الست، آنگاه که نقاش ازل به کلک خداوندی اش زیباترین نقوش را بر بوم آفرینش کشید ، حسن را نگارگری عشق خویشتن آموخت. این چنین شد که وی در شب های تنهایی خویش، با خامه خیال بر صحیفه ی دل نقش دلدار می کشید و با سودای عشقش هستی را رنگین می کرد و بر آن بود تا زیباترین نشان را بر پیکر هستی نشاند آنگونه که تحسین همگان را برانگیزد؛ پس سر در امر دلدار سپرد تا هر چه او گوید به دیده منت به جای آورد. به گاه نیایش، سر عبودیت بر استان الوهیت می سایید و با مرور صحیفه حق، آرامش را حاکم بر وجودخویش می کرد. او که در هلهله غریب زندگی، عشق را پاسخ گفته و در جمع عاشقان کوی یار جای گرفته بود، دستان مهربانش نوید محبت می داد و خلق خوشش مژده متانت و احترام. به گاه آموختن یک چند- تا پایان مقطع ابتدایی - طفل وجود را به آموزگار دانایی سپرد تا سطر سطر کتاب معرفت را در لابه لایه های ذهنش جای دهد. پس از آن در جرگه بیدار دلان جای گرفت و همان گونه که از ژرفای نگاهش اشکار بود تنها خود را نمی بیند ازینرو به گاه تاختن دشمن از میهن دفاع کرد و در مکتب حسین (ع) با دم الهی او عشق، شهادت و ایثار را فرا گرفت. یکسال با قبول مسئولیت های متعدد چون ارپیچی زنی، تکاوری، غواصی و ... در راه پر مخاطره اما نورانی حسین (ع) گام برداشت و آتش قهر خداوند را به تصویر کشاند تا اینکه سرانجام سال ۱۳۶۶ در منطقه «مائوت»، در اثر اصابت تیری به شکمش اذن دخول به حریم کبریا یافت.

شهید محمدرضا ابراهیمی

سال ۱۳۴۴ پا به عرصه وجود نهاد. صبوحی زاده میخانه عشق بود و چون خمار آلودگان می پرست، جام چشم ساقی او را از خود بیخود نموده بود اما می بایست پرده مخموری جان را می درید تا همگان به مستی وی ایمان می آوردند. او از این رو در میخانه عشق با قامت دو تای تمنا عاشقانه می گریست و ترانه توحید را زمزمه می نمود تا سبوی دل را از باده مهر اهل بیت (ع) سرشارتر نماید. اهل دلی بود که رفع نیاز همگان را مقدم بر امور خویش می دانست و خلق خوشش همواره نوید تقسیم دلش با تهیدستان بود. به گام آموختن یک چند - تا دوم راهنمائی - سوار بر سمند تیزپای معرفت به وادی دانائی قدم نهاد. با شنیدن ندای هل من معین مردی از تبار نور و روشنائی، عاشقانه وی را پاسخ گفت تا همچون دیگران آئینه دار پیر خمین گردد. سپس همزمان با آغاز سرکشی منافقین کوردل، چون دلیران پاک باخته به سرکوبی آنان شتافت. در این بین یکبار نیز مجروح گردید اما هیچ چیز او را از هدفش دور نساخت تا اینکه در سال ۱۳۶۳ پس از هفتاد و پنج روز ظلمت روبی به عنوان فرمانده نیروهای دیوان دره در کردستان، با مجروح شدن از ناحیه پا و سر و کتف و دست، ندای حق را لبیک گفت و در کوی یار ساکن شد.