۱۶۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهر شهیدان خدا» ثبت شده است

شهید محمد احمدی پزوه

شهید محمد احمدی پزوه

نام پدر: قربانعلی

تاریخ تولد : ۱۳۴۰/۲/۲۱

محل تولد:خوراسگان

محل شهادت: خرمشهر

تاریخ شهادت: ۱۳۶۱/۳/۲


زندگینامه 

سال ۱۳۴۰ دفتر زندگیش به نام محمد خاتم الانبیاء (ص) گشوده شد و بهار زندگی اش در «خوراسگان» اصفهان شکفتن گرفت. تحصیلات خود را در سوم راهنمایی به اتمام رسانیده بود که به استخدام ارتش در آمد اما پس از چندی به دلیل پیشنهاد روس ها برای عضویت در سازمان امنیت، از ارتش فرار کرد و چهار سال، دبیرستان را به صورت متفرقه ادامه داد و با معدل بالا موفق به دریافت مدرک دیپلم گردید. این وجود درخشان در همه حال، دستگیر پدر در کشاورزی و یاری رسان مادر در امور منزل بود و اوقات فراغت را به مطالعه کتاب های علمی، مذهبی و هنری می گذراند. ساخت کلت و سوار نمودن تفنگ ۱۱۶ میلیمتری بر روی نفربر پی - ام و ... از جمله ابتکارات وی است. همواره لوح دلش آکنده از تلاوت قرآن و پیشانی اش انیس سجاده نور بود. این چهره همیشه بیدار، با تلاش و تکاپویی مستمر در راهپیمایی ها و فعالیتهای قبل و بعد از انقلاب حضوری توفنده داشت. پس از اتمام درس و مدرسه، چهار ماه به جبهه های نبرد در «افغانستان» رفت اما با شروع جنگ تحمیلی روح قدسی اش به ولایت عاشقان شتافت. نهایت در تاریخ ۱۳۶۱/۳/۲ در خونین شهر، با اصابت گلوله به قلب نازنینش کالبد آسمانی اش، لاله گون شد و برای همیشه غروب کرد.


 فرازی چند از وصیت نامه شهید بزرگوار:

... می خواهم به برادران در اصفهان و جاهای دیگر که از آنها دورم و شاید دیگربار آنها را نبینم، یادآور شوم که آینده این انقلاب درخشان است و جهان شمول. من از همه مردم مسلمان و مؤمن توقع دارم که وظیفه مقدس خود را که زنده نگهداشتن اسلام راستین و حمایت از امام امت است انجام دهند و از هیچ نهراسند...

شهید رسول ستاریان

شهید رسول ستاریان

نام پدر: محمد

تاریخ تولد : ۱۳۳۴

محل تولد:خوراسگان

محل شهادت: کوشک

تاریخ شهادت: ۱۳۶۱

زندگینامه 

 سال ۱۳۳۴ پا به عرصه هستی نهاد. پیوسته در محافلی که بصورت جمعی غزل بندگی را می خواندن ساده حاضر می شد. حتی شمع وجودش روشنی بخش مجالسی بود که توسط «آیت الله قرائتی» و «محمودی» در «حوزه علمیه خوراسگان» برگزار می شد. وی هیچ گاه گل روح خویش را آب غیبت و بدگویی و بدبینی نداد و احترازی عجیب از گناه داشت و از این جهت همگان را مفتون خلق خویش ساخته بود. در پی یادگیری الفبای معرفت به جرگه علم آموزان قدم نهاد و هشت سال در حلقه آنان جای گرفت و پس از آن چون پسری خلف، به یاری پیر انقلاب شتافت و در این راستا نقش عمده ای را ایفا کرد. در این بین چندی در خانه «آیت الله خادمی» در محاصره قرار گرفت. پس از به ثمر نشستن درخت انقلاب با همکاری دوستان، «پایگاه بسیج مسجدالقائم» را در محله سفلی خوراسگان راه اندازی کرد و همزمان همسفر جاده زندگی را انتخاب کرد. با هجوم دشمن خونخوار به دفاع از شرافت آدمیت پرداخت و دو بار به سرزمین عشق و ایثار اعزام شد. در حالی که وجودش در عشق شهادت می سوخت، سرانجام سال ۱۳۶۱ در «کوشک»، در اثر اصابت ترکش به سر نازنین اش واصل کوی یار شد. 

 فرازی چند از وصیت نامه شهید بزرگوار: «... هیچ گاه خدا را فراموش نکنید و از قرآن جدا مشوید و پیوسته فرامین امام (ره) و خط ولایت فقیه را که همان خط سرخ انبیاء است مو به مو اجرا کنید و در تداوم این خط محکم و استوار، قاطعانه تلاش کنید و هیچ گونه حوادثی شما را از میدان بیرون نکند. از شهادت نهراسید که میراث بزرگ اولیاء و انبیاء است و شما رهروان مکتب حسین (ع) و فرزند شهادتید...»

شهید امدادگر محمدرضا محمدی

شهید امدادگر محمدرضا محمدی 

شهید محمدرضا در عملیات والفجر ۴ به عنوان امدادگر شرکت داشت در حین عملیات مجروحین را پانسمان و جهت اعزام به پشت خط آماده می‌نمود در شب عملیات رزمندگانی که به علت انفجار میدان مین مجروح شده بودند و کمتر کسی جرات نزدیک شدن به آنها را داشت، محمد رضا کوله پشتی امدادگریش را برداشته و بدون ترس و واهمه‌ای به سراغ مجروحین می رفت در این عملیات به گفته شهید حمزه بابایی، وی همچون فرشته ای بر بالین مجروحین حاضر شده و در پایان عملیات سراغ هر یک از برادران را که می‌گرفتند ،شهید محمدی از وضعیت وی اطلاع کامل داشت باید یادآور شد که در این عملیات همسنگر وی شهید بهرام محمدی به شهادت رسید که شهادت وی در روحیه شهید محمدرضا اثر فراوانی داشت .


سردار شهید حمزه بابایی:

 دروالفجر چهار، محمدرضا محمدی فرشته نجات رزمندگان مجروح بود !


فرازهایی از وصیتنامه رزمنده امدادگر و مکبر نماز جمعه، شهید محمدرضا محمدی:

ای امت شهید پرور دنباله‌رو خط امام باشید و حفاظت از خط امام امری است واجب و خطای از آن گناهی است نا بخشودنی و بس بزرگ! بزرگترین مسئله که برای ما شیعیان سرنوشت ساز بوده از صدر اسلام تا کنون مسئله ولایت بوده که از زمان حضرت علی(ع) همان جریاناتی که می‌دانید پیش آمد و الآن دشمن دارد همان جریانات را پیاده می‌کند و اگر ما ولایت نداشته باشیم هیچ چیز نداریم.

شهید امدادگر محمدرضا محمدی

چهارم بهمن ماه سالگرد شهادت بسیجی مهذب و مکبر نماز جمعه، شهید محمدرضا محمدی "عضو واحد اطلاعات عملیات لشکر ۸ نجف اشرف" را گرامی می داریم

شهید جاوید الاثر قربانعلی اخلاقی

شهید جاوید الاثر قربانعلی اخلاقی

نام پدر: محمود

تاریخ تولد : ۱۳۳۸/۵/۱۰

محل تولد:خوراسگان

محل شهادت: کردستان

تاریخ شهادت: ۱۳۶۱

زندگینامه

سال ۱۳۳۸ ستاره وجودش میزبان محفل گرم و مردم «خوراسگان» گشت. در کنار پدر و مادری که آموزگاران عشق و ایمان بودند پرورش یافت. از این رو جان و دلش مدعی شد مستعد پرواز و رهایی یافتن از قفس تنگ و تاریک جسم و عاشقانه به وصال یار دست یافتن. به هنگام نماز سجاده دل را در حوضچه ایمان شستشو می داد و از سر اخلاص و نیاز کمر عبادت در پیشگاه باری تعالی دوتا می کرد.  به گاه علم آموزی همچون دیگر نوسفران این راه به قافله دانش آموزان پیوست و توانست تا مقطع سیکل تحصیل کند. در کنار کسب علم و دانش، همراه و همگام پدر در امور کشاورزی و امرار معاش خانواده بود. گوهر وجودش همواره یاری رسان خویشان و نزدیکان بود و شفقت و مهربانی اش مایه آرامش دلها. مقیم حریم مسجد بود و اشتیاق به همنشینی با اهل مسجد را داشت و با فعالیت های مستمر مذهبی حضور سبزش را اعلام می کرد. سال ۱۳۴۸ سنت نیکوی پیامبرش را ادا کرد و پیمان زناشویی بست که میوه آن ۴ فرزند (سه دختر و یک پسر) است. با نیوشیدن فریاد عصیان و سرکشی مردم وطن علیه حکومت ظلم و ستم او نیز به جمع عدالت خواهان پیوست و با جان و دل سخنان پیرش را پذیرفت و در راه برافراشتن پرچم استقلال و آزادی به کار بست. هنوز مردم سرگرم جشن و ضیافت انقلاب بودند که حمله نابهنگام دشمن خونخوار روز سپیدشان را شبی دیجور و تاریک ساخت. از این رو با گذراندن دوره آموزش نظامی در پادگان «غدیر اصفهان » لباس سبز نبرد برتن کرد و به کاروان کربلاییان پیوست. عاشقانه و خالصانه آماده تقدیم جانش به جانان بود تا این که سال ۱۳۶۱ در منطقه کردستان به دست منافقین ترور شد و در زمره شهیدان گمنام قرار گرفت.

شهید رضا(غلامعلی) کوچکیان

شهید رضا(غلامعلی) کوچکیان

نام پدر: حسین

تاریخ تولد : ۱۳۲۵

محل تولد:خوراسگان

محل شهادت: عین خوش

تاریخ شهادت: ۱۳۶۱


زندگینامه 

سال ۱۳۲۵ آن زمان که خاک تیره، دستان گرم فصلی سبز را در دستانش می فشرد؛ چشم به جهان گشود. نامش بوی خوش سلطان سریر ارتضاء، ثامن الائمه، حضرت علی بن موسی الرضا(ع) را می داد. شاید به همین دلیل بود که چنان ایمان و بندگی در سینه ی پر صلابتش موج می زد که حتی دریاها را به حس حسرتی غریبانه می کشاند. از بوی نگاه عجیبش، عطرخوش خدا می آمد که همگان بدان شمیم، جان می گرفتند چرا که به دستان متبرک ایمان، صخره های سنگی شیطان را درهم شکسته بود و تنها به شریعت و حقیقت می اندیشید. از همین رهگذر بود که دستان اخلاق نیکویش نوازشگر وجود اطرافیان بود و شوخ طبعی اش طراوت بخش وجود آنان. در پی یادگیری که بر آمد، پیردانایی پنج سال - در حالی که دستان کوچکش یاری رسان پدر بود به او را در آغوش گرفت تا سیاهی و ظلمت جهل را از جبین ذهن سپیدش به مدد نور فروزان دانش پاک کند. حادثه انقلاب که پیش آمد، مردی که از پس چشمانش هزار هزار آسمان سبز می درخشید و نگاهش نوید فجری صادق را می داد، امیر قافله ی مبارزان شد. «رضا» نیز دوشادوش دیگر مبارزین با شرکت در تظاهرات ها و اعتصاب ها آوای استقلال و آزادی سرداد. گویی آغازش را نهایتی نبود چرا که دریا دلی اش از کوههای مغرور «کردستان» (۳ماه) و خاک گرم «عین خوش» و «دشت عباس»، به گاه تاختن اشرار کوردل و بعثیان در ظلمت محض زیسته گواهی می دادند. او چندی در سپاه غریب ایمان، تاخت و سرانجام در «عین خوش» سال ۱۳۶۱ - در حالیکه همسرش در انتظار بازگشت او بود - با اصابت خمپاره ای جام زرین شهادت را لاجرعه سرکشید.