شهید امدادگر محمدرضا محمدی

شهید امدادگر محمدرضا محمدی 

شهید محمدرضا در عملیات والفجر ۴ به عنوان امدادگر شرکت داشت در حین عملیات مجروحین را پانسمان و جهت اعزام به پشت خط آماده می‌نمود در شب عملیات رزمندگانی که به علت انفجار میدان مین مجروح شده بودند و کمتر کسی جرات نزدیک شدن به آنها را داشت، محمد رضا کوله پشتی امدادگریش را برداشته و بدون ترس و واهمه‌ای به سراغ مجروحین می رفت در این عملیات به گفته شهید حمزه بابایی، وی همچون فرشته ای بر بالین مجروحین حاضر شده و در پایان عملیات سراغ هر یک از برادران را که می‌گرفتند ،شهید محمدی از وضعیت وی اطلاع کامل داشت باید یادآور شد که در این عملیات همسنگر وی شهید بهرام محمدی به شهادت رسید که شهادت وی در روحیه شهید محمدرضا اثر فراوانی داشت .


سردار شهید حمزه بابایی:

 دروالفجر چهار، محمدرضا محمدی فرشته نجات رزمندگان مجروح بود !


فرازهایی از وصیتنامه رزمنده امدادگر و مکبر نماز جمعه، شهید محمدرضا محمدی:

ای امت شهید پرور دنباله‌رو خط امام باشید و حفاظت از خط امام امری است واجب و خطای از آن گناهی است نا بخشودنی و بس بزرگ! بزرگترین مسئله که برای ما شیعیان سرنوشت ساز بوده از صدر اسلام تا کنون مسئله ولایت بوده که از زمان حضرت علی(ع) همان جریاناتی که می‌دانید پیش آمد و الآن دشمن دارد همان جریانات را پیاده می‌کند و اگر ما ولایت نداشته باشیم هیچ چیز نداریم.

شهید امدادگر محمدرضا محمدی

چهارم بهمن ماه سالگرد شهادت بسیجی مهذب و مکبر نماز جمعه، شهید محمدرضا محمدی "عضو واحد اطلاعات عملیات لشکر ۸ نجف اشرف" را گرامی می داریم

شهید جاوید الاثر قربانعلی اخلاقی

شهید جاوید الاثر قربانعلی اخلاقی

نام پدر: محمود

تاریخ تولد : ۱۳۳۸/۵/۱۰

محل تولد:خوراسگان

محل شهادت: کردستان

تاریخ شهادت: ۱۳۶۱

زندگینامه

سال ۱۳۳۸ ستاره وجودش میزبان محفل گرم و مردم «خوراسگان» گشت. در کنار پدر و مادری که آموزگاران عشق و ایمان بودند پرورش یافت. از این رو جان و دلش مدعی شد مستعد پرواز و رهایی یافتن از قفس تنگ و تاریک جسم و عاشقانه به وصال یار دست یافتن. به هنگام نماز سجاده دل را در حوضچه ایمان شستشو می داد و از سر اخلاص و نیاز کمر عبادت در پیشگاه باری تعالی دوتا می کرد.  به گاه علم آموزی همچون دیگر نوسفران این راه به قافله دانش آموزان پیوست و توانست تا مقطع سیکل تحصیل کند. در کنار کسب علم و دانش، همراه و همگام پدر در امور کشاورزی و امرار معاش خانواده بود. گوهر وجودش همواره یاری رسان خویشان و نزدیکان بود و شفقت و مهربانی اش مایه آرامش دلها. مقیم حریم مسجد بود و اشتیاق به همنشینی با اهل مسجد را داشت و با فعالیت های مستمر مذهبی حضور سبزش را اعلام می کرد. سال ۱۳۴۸ سنت نیکوی پیامبرش را ادا کرد و پیمان زناشویی بست که میوه آن ۴ فرزند (سه دختر و یک پسر) است. با نیوشیدن فریاد عصیان و سرکشی مردم وطن علیه حکومت ظلم و ستم او نیز به جمع عدالت خواهان پیوست و با جان و دل سخنان پیرش را پذیرفت و در راه برافراشتن پرچم استقلال و آزادی به کار بست. هنوز مردم سرگرم جشن و ضیافت انقلاب بودند که حمله نابهنگام دشمن خونخوار روز سپیدشان را شبی دیجور و تاریک ساخت. از این رو با گذراندن دوره آموزش نظامی در پادگان «غدیر اصفهان » لباس سبز نبرد برتن کرد و به کاروان کربلاییان پیوست. عاشقانه و خالصانه آماده تقدیم جانش به جانان بود تا این که سال ۱۳۶۱ در منطقه کردستان به دست منافقین ترور شد و در زمره شهیدان گمنام قرار گرفت.

شهید رضا(غلامعلی) کوچکیان

شهید رضا(غلامعلی) کوچکیان

نام پدر: حسین

تاریخ تولد : ۱۳۲۵

محل تولد:خوراسگان

محل شهادت: عین خوش

تاریخ شهادت: ۱۳۶۱


زندگینامه 

سال ۱۳۲۵ آن زمان که خاک تیره، دستان گرم فصلی سبز را در دستانش می فشرد؛ چشم به جهان گشود. نامش بوی خوش سلطان سریر ارتضاء، ثامن الائمه، حضرت علی بن موسی الرضا(ع) را می داد. شاید به همین دلیل بود که چنان ایمان و بندگی در سینه ی پر صلابتش موج می زد که حتی دریاها را به حس حسرتی غریبانه می کشاند. از بوی نگاه عجیبش، عطرخوش خدا می آمد که همگان بدان شمیم، جان می گرفتند چرا که به دستان متبرک ایمان، صخره های سنگی شیطان را درهم شکسته بود و تنها به شریعت و حقیقت می اندیشید. از همین رهگذر بود که دستان اخلاق نیکویش نوازشگر وجود اطرافیان بود و شوخ طبعی اش طراوت بخش وجود آنان. در پی یادگیری که بر آمد، پیردانایی پنج سال - در حالی که دستان کوچکش یاری رسان پدر بود به او را در آغوش گرفت تا سیاهی و ظلمت جهل را از جبین ذهن سپیدش به مدد نور فروزان دانش پاک کند. حادثه انقلاب که پیش آمد، مردی که از پس چشمانش هزار هزار آسمان سبز می درخشید و نگاهش نوید فجری صادق را می داد، امیر قافله ی مبارزان شد. «رضا» نیز دوشادوش دیگر مبارزین با شرکت در تظاهرات ها و اعتصاب ها آوای استقلال و آزادی سرداد. گویی آغازش را نهایتی نبود چرا که دریا دلی اش از کوههای مغرور «کردستان» (۳ماه) و خاک گرم «عین خوش» و «دشت عباس»، به گاه تاختن اشرار کوردل و بعثیان در ظلمت محض زیسته گواهی می دادند. او چندی در سپاه غریب ایمان، تاخت و سرانجام در «عین خوش» سال ۱۳۶۱ - در حالیکه همسرش در انتظار بازگشت او بود - با اصابت خمپاره ای جام زرین شهادت را لاجرعه سرکشید.


شهید مرتضی کوچکیان

شهید مرتضی کوچکیان

نام پدر: علی

تاریخ تولد : ۱۳۴۰

محل تولد:خوراسگان

محل شهادت: مهاباد

تاریخ شهادت: ۱۳۶۰

زندگینامه

صحنه زندگی «مرتضی ملا کوچکیان» سال ۱۳۴۰ در خانواده ای متدین و مذهبی در شهر شهید پرور «خوراسگان» گشود شد. با آمدنش فضای خانه را آکنده از طراوت و شادی کرد. از همان کودکی تحت تعالیم خانواده با آداب و رسوم نورانی اسلام آشنا گردید. ازینرو دلش انیس چشمه فیاض معرفت الهی شد و از این ینبوع ارتزاق می کرد. با تمسک به معارف اسلامی وجودش به اخلاق حسنه آراسته شد و با برخوردهای نیک و خوش رویی، خوش طبعی و مهر و محبت فراوان به دیگران، بسیاری از اطرافیان را مجذوب خود کرد. محراب عبادت عاشقانه بود و ساعت ها با معشوق به راز و نیاز می پرداخت. با شرکت در جلسات دلش ادعیه و نماز به وقت، همواره روح خود را با انوار الهی صیقل می داد. از همان اوان کودکی و از ۸ سالگی با نجاری و بنایی کمک رسان خانواده در امر معاش بود. ازین رو دوره ی ابتدایی را به طور شبانه سپری نمود و سپس ترک تحصیل کرد. با قیام سرخ بیداری، به ندای «هل من معین» امام (ره) لبیک گفت و در راهپیمایی ها و تظاهرات شرکت کرد تا سرانجام سپیده ی پیروزی بر دمید و او به جمع صنوبران بسیجی پیوست. سال ۱۳۶۰ همزمان با شروع جنگ کفار و یورش دشمنان بعثی بر خاک وطن، به جمع غیور و کفر ستیز سیاه اسلام پیوست و پس از حضور ۸ ماهه در منطقه «مهاباد» در اثر اصابت تیر به صورتش، وجودش همه جان شد و به سوی جانان بال گشود.


#شهید_مرتضی_ملاکوچکیان

#شهر_شهیدان_خدا👇

🔰 @shohada_esf

🌐 www.Shohada-Esf.ir

شهید احمد احمدی

شهید احمد احمدی

نام پدر: کریم

تاریخ تولد : ۱۳۴۰/۳/۲

محل تولد:خوراسگان

محل شهادت: شرق دجله

تاریخ شهادت: ۱۳۶۳/۱۲/۲۲

زندگینامه 

سال ۱۳۴۰ در شهری که هنوز یاد و خاطره او را در ذهن کوچه پس کوچه های خود دارد، شهر«خوراسگان» به جمع زمینیان پیوست. نسیم دلنواز نصایح پدر و شکوفه های مهربانی مادر پیوسته زینت بخش لحظات زندگی اش بود به طوری که در شمیم روح نواز آنها پرورش می یافت و جانش را به سوی تعالی راهبر بود. آن چه در خاطرش می گذشت یاد شیرین محبوب بود و بس که با انجام تکالیف شرعی و حضور در نماز جماعت آنها را به کار می بست. گلبوته، های سپید کلام الهی همنشین لحظات بی قراری اش بود که در پناه آن ها دلش آرام می گرفت. بر آن بود تا خود را از ورطه ندانستن به کرانه دانستن برساند. از این رو گاه آموختن که فرا رسید. یک چند تا پایان مقطع ابتدایی - به مدد راهنمایی آموزگار عزمش را بر تحصیل استوار کرد. پس از آن کمر همت بر کار کردن استوار کرد و مدتی در کارخانه بافندگی پروین کار کرد و سپس به شغل نقاشی ساختمان روی آورد. شکوفه تبسم و لبخند پیوسته بر سیمایش نقش بسته بود و دیگران شریک محفل شاد دلش می کرد. با چشم محبت و احترام به پدر و مادرش می نگریست و در طرفه العینی خواسته هایشان را اجابت می کرد. دل آگاه و بیدار «احمد» با دیدن بی عدالتی های حکومت طاغوت ساکت ننشست و قیام را بر قعود ترجیح داد. با عضویت در بسیج مسجد و شرکت در راه پیمایی ها، تظاهرات و بیداری های شبانه در برانداختن خانه سست عنکبوت گونه رژیم پهلوی سهیم و شریک شد. مدتی از فرونشاندن دم آتشین ستم در وطن نگذشته بود که خصم نامراد تاختن آغاز کرد. عشق دفاع وطن از گرماگرم دشتهای نبرد او را به سوی خویش فرا خواند و او عزم میدان کرد. حدود یک سال و نیم خاک تبدار جبهه شاهد حماسه ها و ایثار هایش در سمت بی سیم چی و غواص بود. فرجام او که وصال یار را مقدم بر هر خواسته ای می دانست در تاریخ ۱۳۶۳/۱۲/۲۲ در منطقه «هورالهویزه» در عملیات «بدر» با اصابت تیر بر گلوی نازنین اش به شهادت می رسد و ساکن کوی یار می شود.