وصیتنامه بسیجی شهید سید سعید وطن پور

وصیتنامه عارفانه بسیجی شهید سید سعید وطن پور

دانشجوی دانشگاه امام صادق(ع) و فرزند نواده دختری آیت الله مبارکه ای


بسم الله الرحمن الرحیم

«إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى‏ مِنَ الْمُؤْمِنینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ یُقاتِلُونَ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَیْهِ حَقًّا فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجیلِ وَ الْقُرْآنِ وَ مَنْ أَوْفى‏ بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذی بایَعْتُمْ بِهِ وَ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ» (توبه: 111)

خدا می خرد، مومنین می فروشند جانها و اموالشان را، بهشت را می گیرند «وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَر» (توبه: 72). چگونه تجارت می کنند؟ مقاتله با کفار، می کشند و کشته می شوند.

وعدة این تجارت شگفت را خدا در کتب انبیا داده است و خوشا و طوبی به حال او که به این عهد خود جانانه وفا کرد. بشارت باد بر این بیع که بر آن همت ورزیدید و این همان درجه کمال هستی است و هدف هستی.

چه خوب تجارتی، چه خوب خریداری، چه کوچک مبیعی، چه بزرگ اجری. اما چه بگویم که دلم، قلبم، به سخن نیامد، روحم شکفته نشد، همجنس، همجنس را شناسد، جسم، جسم را لمس کند و روح، روح را. اما روح من چگونه، چه شد؟

مرکز جسم، مغز است و مرکز روح، قلب. اگر به دیدار معبود و منظور روم، باید روح و قلبم بشارت دهد، تا کی منتظر شوم؟ کی صدای محبوب را بشنوم؟ نمی دانم. از او خواسته ام قبل از ورود مرا مهیا سازد. اما این را می دانم که دوستش دارم، مزه عاشقی را نچشیده ام که ببینم آیا عاشق اویم یا نه؟ اما اگر عنایتی کند، دیگر طاقت ماندن را نخواهم داشت.

خدا، خدا، عجب سیه روزم، سیه قلب و سیه رویم. اما او بسیار بزرگ است، بسیار، این را موفق شدم از دل بگویم.

طلبه شهید رمضان جعفری

طلبه شهید رمضان جعفری در سال ۱۳۴۷ در محله خولنجان شهرستان مبارکه قدم بر عرصه خاکی دنیا نهاد و با وجود نورانیش صفا و معنویت را به خانواده زحمتکش و مهربانش هدیه داد. وی بعد از اتمام دوران راهنمایی وارد مدرسه علمیه امام محمّدتقی(ع) مبارکه شد و به کسب علوم و معارف قرآن و عترت(ع) مشغول شد. وی همچنین مدتی نیز در مدرسه علمیه امام جعفر صادق(ع) اصفهان مشغول و سپس روانه حوزه علمیه مقدسه قم شد و در مدرسه علمیه بعثت، جان تشنه علم و دانش خویش را سیراب نمود که ناگاه آتشفشان عشق الهی در وجودش فوران کرد و کالبد وجودش را ذوب نمود وچاره‌ای نیافت جز اینکه راهی سرزمین عشاق الهی شود. پس با کوله‌باری از عشق و شوریدگی بر سرزمین افلاکیان قدم نهاد و سرانجام در چهارم دی ماه ۱۳۶۵ با شرکت در عملیات کربلای چهار در جزیره ام‌الرصاص به شهادت رسید 

۱ نظر

سردار شهیدحسن قربانی

سردار شهید حسن قربانی

معاون اطلاعات و عملیات

اولین فرمانده گردان ویژه غواصی حضرت یونس لشگر ۱۴ حضرت امام حسین

متولد: شهر سین برخوار اصفهان

شهادت: ۶۴/۱۱/۲۵ - فاو

عملیات والفجر هشت

شهید بزرگوار حسن قربانی از فرماندهان دلاور لشگر اصفهان که شجاعتش در جبهه ها معروف بود و سر خیلی نترسی داشت و شهید حاج حسین خرازی فرمانده لشگر، حساب ویژه ای را او داشت برای همین مسئولیت فرماندهی و آموزش گردان ویژه غواصی را به این شهید بزرگوار که از فرماندهان اطلاعات و عملیات بود ، واگذار کرد. او فرزند کشاورزی ساده بود ، از بچگی اهل کار و تلاش و زحمت بود و در محل زندگی اش هم اهل امر به معروف و نهی از منکر بود و از اراذل و اوباش و اشرار، ترسی نداشت . این شهید والامقام بسیار شجاع و دلیر بود و عاقبت طی شناسایی خط نبرد با گلوله تانک دشمن به مقام والای شهادت رسید.

۱ نظر

شهید سید احمد سجاددوست

 شهید سید احمد سجاددوست 

شهادت عملیات والفجر ۴ سال ۱۳۶۲

در سال ۱۳۴۴ در شهرستان مبارکه نوری از انوار خداوند ، خانه سید مصطفی را روشن کرد و او نام این روشنی چشم را « احمد » گذاشت . او برای هر کدام از فرزندانش یکی از نام های پیامبر اعظم (ص) را برگزید و نام احمد قسمت کسی شد یک شبه ره صد ساله را طی کرد . سید احمد در یک خانواده ی مذهبی و مستضعف  پرورش یافت . دوران ابتدایی اش را در دبستان برزگران و دوران راهنمایی را در آموزشگاه راهنمایی پرتو گذراند . او نبوغ خاصی داشت و از هوش بالایی برخوردار بود . قدرت یادگیری مسائل در او بسیار زیاد بود ، به طوری که معلمان او معتقد بودند که اگر به تحصیلاتش ادامه دهد ، بی شک پزشک خوبی خواهد شد . پای اعتقاداتش می ایستاد و به چیزی که می گفت ، عمل می کرد . چون کلامش از دل بر می خاست و آن را با اعتقاد راسخ بیان می کرد به دل می نشست و کسی از او دلگیر نمی شد . همه ی کارهایش از نظم خاصی برخوردار بود . حقوقی را که از سپاه می گرفت به صندوق جبهه می ریخت و از اسراف و حرام های خداوند به دور بود . با وقار ، متین ، فهمیده ، مؤدب و مهربان بود و مثل یک مربی اخلاق عمل می کرد . گاهی مانند یک انسان چهل ساله دیگران را نصیحت می کرد و خودش مصداق حرف های زیبایش بود . از دیگران صحبت نمی کرد و اگر می دید کسی غیبت می کند ، به او تذکر می داد . به دلیل گرایش هنری و ذوق سرشارش ، گاهی دست به قلم می شد و اثراتی از خود به جا می گذاشت . زمانی برای مجروحیت دستش با موتور سیکلتی که سپاه به او اجازه داده بود به اصفهان رفت ، هنگامی که بازگشت علاوه بر پول بنزین ، کرایه موتور را هم پرداخت کرد و حساسیت خاصی در ارتباط با این مسائل داشت .

فرازی از وصیتنامه سردار شهید نعمت الله ربیعی

فرازی از وصیتنامه سردار شهید نعمت الله ربیعی :


من با شناختی که خود نسبت به مکتب داشتم در این راه حرکت کردم و افتخار میکنم که پا به جبهه گذاشته ام و با دشمنان اسلام جهاد کردم و این را میگویم که آیندگان نکند بگویند، آنها را با زور به جبهه بردند و یا تبلیغات کردند و آنها را گول زدند!


شهید نعمت الله ربیعی:

انحراف از ولایت فقیه انحراف از اسلام و قرآن است ، کسی نمی تواند بگوید من پیرو اسلام و عاشق امام زمانم و پیرو امام امت و ولایت فقیه نباشد.