۱۶۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهر شهیدان خدا» ثبت شده است

سردار شهید محمد جعفری طادی

سردار شهید محمد جعفری طادی

تاریخ تولد : 19/3/1343

نحوه شهادت : اصابت گلوله به سر

تاریخ شهادت : 10/7/1362

محل شهادت : کردستان

مسئولیت : فرمانده گردان


زندگینامه

محمد علی جعفری طادی به سال 1343در روستای طاد به دنیا آمد . نهال وجودش در دامان خانواده ای مذهبی و زحمتکش به سروی بلند قامت مبدل شد. در 4 سالگی از سایه پدر محروم شد. وجود معصومش از همان اوان طفولیت با تازیانه فقر و محرومیت عجین شد، تحصیلات ابتدایی را در محل سکونت به پایان رساند و چون فرزند بزرگ خانواده بود ،بعد از اتمام ابتدایی دوشادوش مادر بزگوارش به کار پرداخت و سرپرستی تنها برادرش را به عهده گرفت . او با سخت کوشی و عزمی راسخ در کارگاه نجاری مشغول به کار شد و در جریان انقلاب اسلامی به امام راحل لبیک گفت و به سیل خروشان مردم پیوست تا بیرق انقلاب بر فراز گسترده ایران به اهتزاز درآید. در این راه با نشر و پخش اعلامیه و پوستر توانست نقش مهمی را ایفا کند. از آنجایی که با فقر و رنج آشنایی دیرنه داشت برای تقسیم زمین بین کشاورزان محروم پیش قدم شد و باتشکیل کتابخانه همراه با شهید بهمن طالبی گام مهمی در آگاه سازی جوانان برداشت  در این راه کتاب‌ها را از منابع مختلف تهیه نمود و آنها را در اختیار عموم به خصوص قشر جوان روستا گذاشت. او با نهادهایی از جمله بسیج ،انجمن اسلامی و کمیته فرهنگی جهاد ، همکاری چشمگیری داشت.بنابراین در سال1360به عضویت بسیج درآمد پس از طی دوره آموزشی به جبهه نور علیه ظلمت به خیل عاشقان شهادت پیوست. در عملیات طریق القدس به عنوان امدادگر شرکت جست .پس از بازگشت از جبهه به پادگان خلیج تهران اعزام شد و برای تبیین اهداف نظام انقلاب اسلامی به مبارزه با منافقین کوردل مبادرت ورزید .پس از اتمام مأموریت در سال 1361 به کردستان اعزام شد و در درگیری‌های متعددی شرکت جست و در یکی از همین درگیری‌ها از ناحیه پا مجروح و بعد از اتمام دوره درمان دوباره به کردستان باز گشت . از آن جا که با منطقه آشنایی کامل داشت در 16/1/1362 به سمت فرماندهی محور حسین آباد – دیواندره انتخاب شد .در روزهای جبهه و مبارزه  خالصانه از خدا می‌خواهد که در واپسین لحظات عمر ،او را از تمام عشق‌ها به جز عشق به او و از تمام امید‌ها به جز امید او ناامید کند . پس از حماسه آفرینی‌های بی شمارو رشادت‌های بی نظیر در منطقه کردستان در مهر ماه 1362 پس از اصابت گلوله به سر به آرزوی دیرینه خود که همان شهادت بود رسید . پژواک نوای حق گویش بر ارتفاعات کردستان طنین افکن شد و پیکر مقدسش چون خورشیدی بر ستیغ قله ایمان تا ابدیت درخشد ، یادش گرامی و راهش پر رهرو باد .


فرازهایی از وصیت نامه سردار شهید محمد جعفری

هم اکنون که دعوت خدا را لبیک گفته ام ،در سیاهی شب و زیر رگبار مسلسل‌های دشمن وصیت نامه خودرا می‌نویسم .کسی که در راه خدا کوشش و جهاد می‌کند عاشق و عشق زیادی به شهادت دارد و من هم اکنون فرمان رهبر را به جان خریدم و در جبهه‌های نبرد حق علیه باطل مشغول فعالیت هستم تا باهم این مزدوران شیطان صفت بعثی را از سرزمین خون وشهادت بیرون رانیم . بعد از من راه من را ادامه دهید ونگذارید که سنگر من خالی بماند وتفنگم روی زمین بیفتد و از فرامین رهبر عظیم الشان پیروی کنید و نگذارید که این منافقین ضدخلق بخواهند آشوب کنند . یک توصیه به برادرانم که کاری که می‌کنند برای الله باشد نه برای ریاست . من به خاطر اسلام شهید شدم و به خاطر قرآن نه به خاطر مادیات دنیا و ریاست ، من به همه دوستان و آشنایان توصیه می‌کنم که راه شهیدان را ادامه دهند و نگذارند که این منافقین و مزدوران امریکایی این شیطان صفتان در سنگر هایتان رخنه کنند . پروردگارا از تو می‌خواهم که در لحظه‌های آخر عمر مرا از تمام عشق‌ها به جز عشق به خودت و از تمام امیدها به جز امید به خود ناامید کنی .

۱ نظر

شهیدحسن اسماعیلی

شهید حسن اسماعیلی

نام پدر: اسماعیل

تاریخ تولد : ۱۳۳۳

محل تولد:خوراسگان

تاریخ شهادت: ۱۳۶۰/۶/۱۷

زندگینامه 

سال ۱۳۳۳ صحیفه زندگی اش گشوده گشت. وجود خاکی اش تن پوشی از حریر عشق معبود داشت که در هر مجالی  - در حصار تنهایی اش، در جمع مشتاقانش و در محافل انسش - دوستی معبود را چون خاتمی گران سنگ بر انگشتری وجود بی نشانه خود می نهاد، خوش خلقی اش را از دیگران دریغ نمی کرد و عطر خوش مهر و صفایش همه جا پراکنده بود. چندگاهی در مکتب خوان معرفت نشست و توشه از آن برگرفت‌ لعل تشنه وجودش تنعا فراگیرنده علم و دانش نبود بلکه در اوقات بیکاری نیز در امور فرهنگی ، سیاسی و مذهبی مسجد فعالیت میکرد و عطش درونی اش را فرو می نشاند. همگام با خانواده و دوستان در راهپیمایی و تظاهرات علیه رژیم منحوس پهلوی مشارکت می کرد و بیرق سپید پیروزی اسلام را به عشق شکوفایی انقلاب برمی افراشت. 

شهید محمدرضا اسماعیلی

شهید محمدرضا اسماعیلی

نام پدر: اسماعیل

تاریخ تولد : ۱۳۴۹/۳/۱

محل تولد:خوراسگان

محل شهادت: اسکله الامیه

تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۶/۱۱

زندگینامه 

سال ۱۳۴۳ در یکی از روستاهای مشهورترین سرزمین آریا موسوم به «سنجوانمره» تولد یافت. پرنده ای آسمانی در افق ذهن شوریده اش پرواز کرده بود و او را به بزم رقص و سماع لاهوتیان رهنمون کرده بود. آتشی که از آتشکده دلش شعله می کشید و دیدگانش را می سوزاند او را در بی قراری بدانجا رسانده بود که قصد آن داشت تا لذت لحظه های ناب مکاشفه اولیاء را به مذاق دل نیز بچشاند. از همین رهگذر بود که زمزمه های عاشقانه شبانه اش ، خستگی را نمیشناخت و هرروز بیش از پیش ، او را با راز و نیاز و ستایش های سبزش به سوی معبود به حرکت وا می داشت. با رسیدن ایام علم اندوزی ، قصد آن کرد تا تلخی نادانی را با شیرینی میوه دانایی از میان بردارد لذا یک چند _ تا مقطع دیپلم _ در کنار نهال بارآور معرفت نشست.

سردار شهید یوسف قاسمی

سردار شهید یوسف قاسمی

نام پدر : حیدر

تاریخ تولد : ۱۳۴۰

تاریخ شهادت : 5 فروردین 1361

محل شهادت : منطقه فتح المبین


زندگی نامه

یوسف قاسمی  اولین فرزند حیدر و خاور سلطان قاسمی، در سال 1340 در پیربکران متولد شد. او در سال 1351 دوران ابتدایی را به پایان رساند و در مدرسه راهنمایی وزیری، در پیربکران مشغول به تحصیل شد. پدرش متولی امامزاده سنگانچه بود . او در اداره امور امامزاده به پدرش کمک می کرد. تابستان ها مشغول کشاورزی می شد. چند وقتی در پالایشگاه نفت و نیز مدتی در کارگاه رنگرزی و پس از آن چند ماهی هم به نقاشی ماشین پرداخت. او در نیروی دریایی استخدام شد و حدود 9 ماه در ارتش بود ، ولی به علت جو نامناسب از ارتش بیرون رفت. پس از پیروزی انقلاب در سپاه ثبت نام کرد و فعالیت های خود را در این رابطه شروع کرد. او به اتفاق چند تن از افراد دیگر جزو موسسین سپاه مبارکه بود. به مسایل دینی و نماز جماعت اهمیت می داد. در مراسم دعای کمیل شرکت می کرد. پیرو خط امام بود. برای حفظ دستاوردهای انقلاب تلاش می کرد.

شهید آیت الله محمدی

شهید آیت الله محمدی

تاریخ تولد : 1346

محل شهادت : فاو

تاریخ شهادت : 30/6/1365


زندگی نامه شهید آیت الله محمدی

شهید آیت الله محمدی در سال 1346 دیده به جهان گشود. این شهید بزرگوار دانش آموز دوم یا سوم راهنمایی بود که برادرش شهید رحمت الله محمدی به شهادت رسید.  ایشان با شهادت برادرش ادامه تحصیل را رها نمود و با مراجعه به سپاه پاسداران تقاضای اعزام به جبهه نمود.  سپاه با رفتن ایشان مخالفت می کرد ولی ایشان با اصرار بیش از حد به جهت اینکه می خواست راه برادرش را ادامه دهد یک ماه بعد از شهادت برادرش عازم جبهه ها شد و پس از تعلیمات نظامی در خط مقدم جبهه رفت و سلاح برادرش را در دست گرفت و شاید پنج ماهی از شهادت اولین شهید خانواده نگذشته بود که ایشان هم به درجه رفیع شهادت نائل گردید.