۳۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اصفهان» ثبت شده است

شهید حسن ابوالحسنی

شهید حسن ابوالحسنی

نام پدر: بمانعلی

تاریخ تولد : ۱۳۴۴/۲/۶

محل تولد:خوراسگان

محل شهادت: خوزستان

تاریخ شهادت: ۱۳۶۶/۳/۲۱

زندگینامه

سال ۱۳۴۴ در دیاری که مردمان از دل زاینده رودش زندگی و هستی بر می گرفتند؛ به زمینیان پیوست. در نگارخانه الست، آنگاه که نقاش ازل به کلک خداوندی اش زیباترین نقوش را بر بوم آفرینش کشید ، حسن را نگارگری عشق خویشتن آموخت. این چنین شد که وی در شب های تنهایی خویش، با خامه خیال بر صحیفه ی دل نقش دلدار می کشید و با سودای عشقش هستی را رنگین می کرد و بر آن بود تا زیباترین نشان را بر پیکر هستی نشاند آنگونه که تحسین همگان را برانگیزد؛ پس سر در امر دلدار سپرد تا هر چه او گوید به دیده منت به جای آورد. به گاه نیایش، سر عبودیت بر استان الوهیت می سایید و با مرور صحیفه حق، آرامش را حاکم بر وجودخویش می کرد. او که در هلهله غریب زندگی، عشق را پاسخ گفته و در جمع عاشقان کوی یار جای گرفته بود، دستان مهربانش نوید محبت می داد و خلق خوشش مژده متانت و احترام. به گاه آموختن یک چند- تا پایان مقطع ابتدایی - طفل وجود را به آموزگار دانایی سپرد تا سطر سطر کتاب معرفت را در لابه لایه های ذهنش جای دهد. پس از آن در جرگه بیدار دلان جای گرفت و همان گونه که از ژرفای نگاهش اشکار بود تنها خود را نمی بیند ازینرو به گاه تاختن دشمن از میهن دفاع کرد و در مکتب حسین (ع) با دم الهی او عشق، شهادت و ایثار را فرا گرفت. یکسال با قبول مسئولیت های متعدد چون ارپیچی زنی، تکاوری، غواصی و ... در راه پر مخاطره اما نورانی حسین (ع) گام برداشت و آتش قهر خداوند را به تصویر کشاند تا اینکه سرانجام سال ۱۳۶۶ در منطقه «مائوت»، در اثر اصابت تیری به شکمش اذن دخول به حریم کبریا یافت.

شهید محمدرضا ابراهیمی

سال ۱۳۴۴ پا به عرصه وجود نهاد. صبوحی زاده میخانه عشق بود و چون خمار آلودگان می پرست، جام چشم ساقی او را از خود بیخود نموده بود اما می بایست پرده مخموری جان را می درید تا همگان به مستی وی ایمان می آوردند. او از این رو در میخانه عشق با قامت دو تای تمنا عاشقانه می گریست و ترانه توحید را زمزمه می نمود تا سبوی دل را از باده مهر اهل بیت (ع) سرشارتر نماید. اهل دلی بود که رفع نیاز همگان را مقدم بر امور خویش می دانست و خلق خوشش همواره نوید تقسیم دلش با تهیدستان بود. به گام آموختن یک چند - تا دوم راهنمائی - سوار بر سمند تیزپای معرفت به وادی دانائی قدم نهاد. با شنیدن ندای هل من معین مردی از تبار نور و روشنائی، عاشقانه وی را پاسخ گفت تا همچون دیگران آئینه دار پیر خمین گردد. سپس همزمان با آغاز سرکشی منافقین کوردل، چون دلیران پاک باخته به سرکوبی آنان شتافت. در این بین یکبار نیز مجروح گردید اما هیچ چیز او را از هدفش دور نساخت تا اینکه در سال ۱۳۶۳ پس از هفتاد و پنج روز ظلمت روبی به عنوان فرمانده نیروهای دیوان دره در کردستان، با مجروح شدن از ناحیه پا و سر و کتف و دست، ندای حق را لبیک گفت و در کوی یار ساکن شد.

شهید مدافع حرم جواد محمدی

( برای دریافت پوستر در ابعاد و کیفیت اصلی کلیک کنید )

شهید مدافع حرم جواد محمدی

گفتگو با همسر شهید :
از همان روز اول زندگی با همسرش قرار گذاشتند هر قدمی که بر می ‌دارند به خدا نزدیک تر شوند. همین هم شد که از اولین روزِ زندگی مشترک حسن های اخلاقی آقا جواد بیشتر از پیش خود را نشان داد، این حسن‌ های اخلاقی دست به دست هم تا جایی که جواد دیگر نتوانست در قفس دنیا بماند و کارش به پرواز کشید، به آسمان.جواد محمدی چهارمین شهید مدافع حرم شهر درچه است که ۱۶ خرداد ماه ۹۶ همزمان با ۱۱ ماه مبارک رمضان به شهادت رسید و پیکر مطهرش بعد از گذشت ۲۵ روز چشم انتظاری، پیدا شد. 
خط قرمزهایش حرام ‌ها بود، آنقدر به حلال و حرام و حجاب اهمیت می ‌داد که شیشه جلو سمت عروس را دسته گل چسباند تا نگاه نامحرمی به همسرش نیافتد. برایش مهم بود که به مجالس شادی حلال برود، در مراسم عروسی خودش هم مولودی خوان دعوت کرد، بعضی مسخره ‌اش کردند که عروسی ‌ات شبیه مراسم ختم صلوات است اما برای او مهم نبود، او کاری را انجام می ‌داد که خدا می ‌پسندید، نه مردم. او در فیلمی که بعد از شهادتش منتشر شد گفته بود: « اگر خدا لطف کرد و شهادت را نصیبم کرد، بنده از آن شهدایی هستم که حتما یقه بی حجابی ها و آنها که ترویج بی حجابی می‌ کنند را در آن دنیا خواهم گرفت»
۱ نظر

شهید عباس ابراهیمی محمدآبادی

شهید عباس ابراهیمی محمدآبادی

نام پدر: حسن

تاریخ تولد : ۱۳۳۲/۵/۱۵

محل تولد:خوراسگان

محل شهادت: پاسگاه زید

تاریخ شهادت: ۱۳۶۲/۲/۱۲


زندگینامه

شهید عباس ابراهیمی در «دهنو» از توابع خوراسگان زاده شد. غربت حیرتکده فانی را که چون سایه ای ناپیدا بر دلش چنگ انداخته بود به سویی افکند تا از این بیابان خاک الود حیرت دراید چرا که به شریعت احمد(ص) روی آورده بود؛ شریعتی که در آن با یک صلوات می شد به خدا رسید. پرندگان اشک را که به پرواز در می آورد، دستهای دعایش تا خدا رشد می کرد و دستان کریم و عنایت مند محبوب را در دست می گرفت. به پشتگرمی همین دستان با زمزمه ترانه ی توحید در جمع پاکان درگاه و یا شرکت در محافل انس باصحیفه حق، بر حریر بال فرشتگان می نشست. آن زمان که سروش دانایی صلای اموختن درداد، «عباس»، شبانه به سوی حلقه علم آموزی و یارانی شتافت که در محافلی نهضت گونه گرد هم جمع می آمدند. پنج سال در میان آنان بود تا اینکه دست تقدیر، ورقی تاریک و سیاه پیش رویش گشود و او را با حقیقتی تلخ یعنی رجعت دستان مهربان پدر رو به رو کرد. آن زمان که مردمان در ظلمت اسیر شده، خاک استان سخنان خمینی کبیر (ره) را توتیای چشم می ساختند، عباس نیز در میان آنان حضور یافت و دوشادوش آنان با شرکت در راهپیمایی ها، ایینه دار جمال این پیر فرشته سیرت شد. سپس آن گاه که سپاه غریب ایمان بسان قافله عاشورا، خیمه های وجود خویش را بر زمین های تفتیده ی جنوب افراشتند و سر آن داشتند که واقعه شگفت عاشورا را در آن کربلای ازمایش تکرار کنند، عباس نیز چون مجاهدان راه طریقت، همراهی آنان را اختیار کرد و دو سال دلاورانه تاخت. سرانجام در حالی که قلب آکنده از عطشش همواره در انتظار مرگ خویش و پیغام دوست و چشم به راه گام های فرشتگان آسمانی بود، سال ۱۳۶۲ در پاسگاه «زید»، به دوست پیوست و همسرش که چشم به راه بازگشت پر افتخارش بود، شاهد پیوستن مردی از تبار مهرورزان به جمع بی نشان ها شد.


شهید رضا ابراهیمی

شهید رضا ابراهیمی

نام پدر: حسن

تاریخ تولد : ۱۳۱۰/۴/۳

محل تولد:خوراسگان

محل شهادت: عملیات والفجر مقدماتی

تاریخ شهادت: ۱۳۶۱/۱۱/۲۱


زندگینامه

میلاد سرو قامتی سبزپوش از گلشن نورانی عشق و از تبار رشادت، سال ۱۳۱۰ خاک گردون را غریو گل و شادی کرد. در خانواده ای پایبند به دین و مذهب، پرورش یافت. تلاوت آیات سپید هدایت و سعادت را در اوان کوچه های کودکی به لوح ضمیر سپرد و کلام ائمه اطهار (ع) را نصب العین سرای وجودش کرد. در نیایش های سبز بر کرانه خوان جاوید، وصل یار می طلبید و بر آن بود تا به خیل «فی کان یرجوا لقاء الله» بپیوندد. در کوی اهالی شجره طیبه، مداحی جان سوز بود که در محافل و عزاداری ها داغ حسین (ع) و یارانش را مدام تکرار می کرد. به گاه کار و تلاش، با انجام کارهای مختلف از جمله کشاورزی و دامداری به فعالیت پرداخت. چند صباحی جهت کار روانه تهران شد که با مردان انقلابی حشر و نشر یافت. لذا با فعالیت در ابعاد متفاوت انقلابی، در مبارزه با طاغوت سهیم شد به طوریکه به خاطر تلاشهای چشمگیرش بارها مورد تعقیب و تفتیش ساواک قرار گرفت. در اوان جوانی با دختری عفیف، پیمان زناشویی بست که ۸ فرزند ثمره این ازدواج فرخنده است. تلاش های آن بزرگوار در راستای اهداف انقلاب و ترویج فرهنگ اسلامی، با پیروزی انقلاب همچنان ادامه یافت. با یورش تزویر فروشان جاهل به مرزهای اسلامی، لباس سبز جهاد بر تن کرد و با سمت راننده آمبولانس مدت ۳ ماه در خیل دلاوران سبزاندیش فعالیت کرد.  نهایت در تاریخ ۶۱/۱۱/۲۱ در عملیات «والفجر مقدماتی» در میهمانی خون و آتش؛ به پروازی ملکوتی نایل گشت و برای همیشه در دیار یار سکنی گزید.