( برای دریافت پوستر در ابعاد و کیفیت اصلی کلیک کنید )

سردار شهید فریدون بختیاری

جانشین فرمانده لشکر 25 کربلا


زندگی نامه:
شهید در شهر رهنان به دنیا آمد. در اوایل کودکی پدر خود را از دست داد. در دوران ستم شاهی در مبارزه فردی شاخص بود و بارها از طرف عمال رژیم مورد تهدید قرار گرفت. از جمله فعالیت های او شرکت در پایین آوردن مجسمه ی شاه بود که نقش او بر همگان مشخص بود. همچنین در به آتش کشیدن چندین بانک و مرکز فساد مشارکت داشت. با پیروزی انقلاب نیز دست از تلاش بر نداشت. با پیروزی انقلاب اسلامی به عضویت سپاه پاسداران درآمد و از سبز پوشان امام زمان (عج) گردید. او به امام امت عشق می ورزید. برای رسیدگی و کمک به محرومان و رساندن ندای سبز انقلاب و مبارزه با دشمنان خدا و دین و مملکت اسلامی و کمک به مردم سیستان و بلوچستان به آن منطقه شتافت. او به عنوان یکی از بهترین فوتبالیست های رهنان در همه جا مطرح و همچنین رئیس هیأت فوتبال رهنان بود. با شروع جنگ به جبهه ها رفت و تا زمان شهادت همواره به عنوان فردی شاخص و فرمانده ای دلیر و با لیاقت زبانزد بود. به دنیا و تعلقات آن پشت پا زده بود و فکر و ذکر او خدمت به اسلام و مسلمین بود. در عملیات کربلای 5 قائم مقام لشکر 25 کربلا بود که در منطقه شلمچه به آرزوی دیرینه ی خود که شهادت بود رسید. پیکر پاکش همراه با شهید خرازی تشییع شد و در گلزار شهدای رهنان به خاک سپرده شد.

خط

قسمتی از وصیت نامه شهید:

خط

مسئولان بدانند این ملت حاضرند خود را فدای اسلام و قرآن و انقلاب و آزادی کنند. این ملت مسئول غیر اسلامی نمی خواهد. از آنجایی که که مقلد امام هستیم و تأکید حضرت امام و روحانیت بر خط ولایت فقیه است که دفاع از اسلام کنیم، بایستی به جبهه جنگ با عراق که امروز تمام حیثیت اسلام در گروی آن است هجوم آوریم، دیگر جای هیچ حرفی نیست. باید به تکلیف عمل کنیم همانطور که امام حسین (ع) عمل کرد. امروز جنگ با عراق تکلیف است و فردا با هر کسی که بخواهد به حریم مقدس اسلام تجاوز کند. اشرار بر ما مسلط خواهند شد وقتی که نسبت به ولایت فقیه و نماز و مسجد و ائمه اطهار (ع) بی تفاوت باشیم.
خط

خاطراتخط

دست برنداشت تا مطمئن شود!

سر قضیه‌ی کوه «کله قندی» برایم ثابت شد که باید مسئولیت مهمی داشته باشد. آقای قربانی می‌گفتند که دوازده روز بود عملیّات اصلی تمام شده و دشمن در محاصره بود. امّا فریدون دست بردار نبود. دوازده شب تمام، پای کوه خوابیده بود تا مطمئن شود دشمن تجدید قوا نکرده و  کاملاً سرکوب شده است. توسط این جریان، آقای قربانی آمد خانه‌ی ما و گفت: «این بار دیگر فریدون شهید می‌شود. منطقه‌ی کردستان که بازیچه نیست! این بشر این قدر سمج است! ول کن نیست، کوتاه نمی‌آید!» اما بعد از دوازده روز، بزرگترین افتخارات لشکر به دست آمده و فریدون توانسته بود دشمن را کاملاً سرکوب کند!

رسم خوبان ۱۱- بینش و شگردها، ص ۶۳٫
خط
سور عروسی

ظهر قرار بود سور عروسی بدهد. رفت و چند تا جعبه‌ی خرما با کمی پنیر گرفت! هر چه مادرش اصرار کرد که آبروریزی می‌شود، چلو خورشتی، چیزی بده، قبول نکرد. گفت: «سور عروسی باید ساده باشد! غذای مفصل باشد برای یک مناسبت دیگر!»

دوستانش آمدند: همگی، بدون استثناء. خانه‌ی برادر فریدون دیوار به دیوار ما بود. سفره هم آنجا پهن شده بود. وقتی خرما و پنیر را سر سفره گذاشته بود، بیچاره‌ها دهان‌شان از تعجب باز مانده بود! شکم‌شان را صابون زده بودند که قرار است مثلاً غذایی درست و حسابی بخورند. نان و پنیر و خرما را که دیدند، مهلت ندادند. صدای «ما اعتراض داریم، غذا نیاز داریم» آن‌ها تا خانه‌ی خودمان می‌آمد. فریدون هم گفته بود: «یک کلام، همین است که هست! می‌خواهید بخورید، نمی‌خواهید، به امان خدا!» بنده‌های خدا مجبور شدند همان نان و پنیر و خرما را تا ته بخورند!

رسم خوبان ۱۸ – چون مسافر زیستن، ص ۲۹٫