( برای دریافت پوستر در ابعاد و کیفیت اصلی کلیک کنید )
سردار شهید فریدون بختیاری
جانشین فرمانده لشکر 25 کربلا
زندگی نامه:
قسمتی از وصیت نامه شهید:
مسئولان بدانند این ملت حاضرند خود را فدای
اسلام و قرآن و انقلاب و آزادی کنند. این ملت مسئول غیر اسلامی نمی خواهد.
از آنجایی که که مقلد امام هستیم و تأکید حضرت امام و روحانیت بر خط ولایت
فقیه است که دفاع از اسلام کنیم، بایستی به جبهه جنگ با عراق که امروز تمام
حیثیت اسلام در گروی آن است هجوم آوریم، دیگر جای هیچ حرفی نیست. باید به
تکلیف عمل کنیم همانطور که امام حسین (ع) عمل کرد. امروز جنگ با عراق تکلیف
است و فردا با هر کسی که بخواهد به حریم مقدس اسلام تجاوز کند. اشرار بر
ما مسلط خواهند شد وقتی که نسبت به ولایت فقیه و نماز و مسجد و ائمه اطهار
(ع) بی تفاوت باشیم.
دست برنداشت تا مطمئن شود!
سر قضیهی کوه «کله قندی» برایم ثابت شد که باید مسئولیت مهمی داشته باشد. آقای قربانی میگفتند که دوازده روز بود عملیّات اصلی تمام شده و دشمن در محاصره بود. امّا فریدون دست بردار نبود. دوازده شب تمام، پای کوه خوابیده بود تا مطمئن شود دشمن تجدید قوا نکرده و کاملاً سرکوب شده است. توسط این جریان، آقای قربانی آمد خانهی ما و گفت: «این بار دیگر فریدون شهید میشود. منطقهی کردستان که بازیچه نیست! این بشر این قدر سمج است! ول کن نیست، کوتاه نمیآید!» اما بعد از دوازده روز، بزرگترین افتخارات لشکر به دست آمده و فریدون توانسته بود دشمن را کاملاً سرکوب کند!
رسم خوبان ۱۱- بینش و شگردها، ص ۶۳٫سور عروسی
ظهر قرار بود سور عروسی بدهد. رفت و چند تا جعبهی خرما با کمی پنیر گرفت! هر چه مادرش اصرار کرد که آبروریزی میشود، چلو خورشتی، چیزی بده، قبول نکرد. گفت: «سور عروسی باید ساده باشد! غذای مفصل باشد برای یک مناسبت دیگر!»
دوستانش آمدند: همگی، بدون استثناء. خانهی برادر فریدون دیوار به دیوار ما بود. سفره هم آنجا پهن شده بود. وقتی خرما و پنیر را سر سفره گذاشته بود، بیچارهها دهانشان از تعجب باز مانده بود! شکمشان را صابون زده بودند که قرار است مثلاً غذایی درست و حسابی بخورند. نان و پنیر و خرما را که دیدند، مهلت ندادند. صدای «ما اعتراض داریم، غذا نیاز داریم» آنها تا خانهی خودمان میآمد. فریدون هم گفته بود: «یک کلام، همین است که هست! میخواهید بخورید، نمیخواهید، به امان خدا!» بندههای خدا مجبور شدند همان نان و پنیر و خرما را تا ته بخورند!
رسم خوبان ۱۸ – چون مسافر زیستن، ص ۲۹٫