زندگینامه+خاطرات در ادامه مطلب
زندگینامه
در سال 1366، به سفر حج مشرّف شد، و در مراسم حج خونین حضور داشت؛ که آنجا هم از پای ننشست و در هدایت مردم به مکانهای امن که در دام مزدوران آلسعود گرفتار نشوند تلاش زیادی از خود نشان داد.اسفندماه سال 1366، پس از شهادت حسن شفیعزاده[3]، به سمت معاون عملیاتی توپخانه منصوب شد، که با طرحریزی آتش دقیق و کنترل و سرکشی به یگانهای توپخانه در منطقه، از توان سپاه و ارتش، آتش پرحجم و دقیقی را برای پشتیبانی از عملیاتها فراهم آورد. پس از پذیرش قطعنامه و حملۀ منافقین به کشور، در عملیات مرصاد، نقش مهمی در هدایت آتش روی مواضع آنان داشت و ضمن همکاری با صیاد شیرازی[4]، کمک بزرگی در نابودی منافقین کرد.
با پایان یافتن جنگ، با گذراندن دورۀ دانشگاهی نظامی و همچنین جغرافیای سیاسی موفق به کسب مدرک کارشناسی در هر دو رشته شد. همچنین با سابقۀ 108 ماه حضور در جبهههای جنگ، موفق به دریافت «مدال فتح2» از دستان مقام معظم رهبری شد. در سال 1369 به دانشکدۀ علوم و فنون توپخانه و موشکی سپاه در اصفهان رفت و پس از شش ماه به ریاست دانشکده منصوب شد. در مدت شش سالی که فرماندۀ دانشکده بود، به تدریس هم اشتغال داشت. در این مدت تحولات عظیمی در خصوص فناوری آموزشی ایجاد کرد، از جمله خدمات آموزشی وی، راه اندازی مراکز آموزش توپخانه در بعضی از یگانها، و پیگیری ساخت و ساز مجموعۀ فعلی دانشکده در اصفهان است. طی سفر به لبنان و آشنا نمودن نیروها به مقدورات توپخانه، با فراخوانی نیروهای زبدۀ حزب الله لبنان در زمینۀ آموزش امور توپخانهای، گام بلندی برای آمادگی رزمی و دفاعی حزبالله برداشت. این آموزشها کمک بزرگی به پیروزی آنان در درگیریهای تحمیل شده توسط اسرائیل داشت.تحصیلاتش را در مقطع کارشناسی ارشد ادامه داد و پس از گذراندن دورۀدافوس، در نیروی هوایی، جانشینی فرمانده موشکی سپاه را به عهده گرفت.[5] در آن زمان فرماندۀ یگان موشکی، حسن تهرانی مقدم بود که پروژههای زیادی را به ثمر رساند، و در این راستا غلامرضا با تلاشهای فراوان لیاقتهای خود را به خوبی نشان داد و نقش مهمی را در ارتقای قدرت موشکی نیروی هوایی ایفا نمود. پس از آن، بهمدت سه سال فرماندۀ پدافند نیروی هوایی سپاه شد، و مسئولیتها و مأموریتهای محول را به بهترین نحو در راستای تقویت قدرت دفاعی کشور، در زمینۀ حفاظت هوایی انجام داد. در مدت زمان خدمت در نیروی هوایی، از طرف فرماندهی، چهار بار تشویق شد و یک بار هم با پیشنهاد حاجاحمد کاظمی، بهعنوان «سردار نمونۀ نیروی هوایی» انتخاب گردید.مهرماه سال 1382 به سمت فرماندهی توپخانۀ نیروی زمینی سپاه منصوب شد، که در این مدت تلاش کرد آمادگی رزم یگانهای توپخانه افزایش پیدا کند، و با تجهیز شدن به فنآوریهای روز دنیا سرعت عمل و دقت کار توپخانه را به حد اعلا برساند. سردار شهید یزدانی به فکر ترویج فرهنگ دفاع مقدس و شهادت نیز بود و تلاش زیادی در این زمینه انجام داد. مجموعه دست نوشتههای ایشان «در مسیر روشنایی» و همچنین کتاب ارزشمند «سرداران آتش»، «جبههای به عرض شش متر» و «درسهای زیر درخت بلوط» ثمرۀ این تلاش است.سرانجام در 19 دی ماه سال 1384 مصادف با روز عرفه سال 1426هـ .ق در حالی که میرفت تا به یگانهای توپخانۀ غرب کشور سرکشی کند، به همراه حاج احمد کاظمی و نُه تن از فرماندهان ارشد سپاه، در منطقۀ امامزاده آیدینلو در نزدیکی شهر ارومیه بر اثر نقص فنی هواپیما، به شهادت رسیدند و آسمانی شدند.
خاطرات
دیدهبان در خط، درخواست آتش میکرد و ما اجرای آتش میکردیم. مهماتمان تقریباً رو به اتمام بود. من از وضعیت مهمات آمار گرفتم؛ دیدم بسیار کم است. فشار دشمن به قدری بود که آتش توپخانههایی که در منطقه اجرای آتش میکردند، کافی نبود. دشمن تلاش داشت از روبهرو هجوم بیاورد و جادۀ اهواز ـ خرمشهر را پس بگیرد.چند لحظه بعد، بچهها گفتند: فقط بیست تا گلوله داریم. ما مهمات را با احتیاط مصرف میکردیم؛ اما درخواست آتش زیاد بود. چارهای نبود، دستور شلیک گلولهها را دادیم تا مهمات برسد. سه گلوله باقی مانده بود که شهید قجهای پشت بیسیم گفت: هر چه میتوانی آتش بریز. از این جمله متوجه شدم وقتی فرماندۀ محور اینطور درخواست آتش میکند، چه قدر کار سخت شده است. دیدهبان هم مکرر درخواست آتش میکرد. فقط یک گلوله باقی مانده بود.در آتشبار تیپ 27 محمد رسولالله(ص) شخصی به نام یوسف کابلی[7] که با هم از کردستان به جنوب آمده بودیم پرسید: چند تا گلوله باقی مانده؟ بچهها گفتند: یکی. گفت: گلوله را بیاورید.گلوله را آوردند توی سنگر هدایت آتش و ایشان گفت: من این یک گلوله را میفرستم و انشاءالله کلک عراقیها را میکنیم.ما این صحنه را تماشا میکردیم و میخواستیم ببینم یوسف چه کار میخواهد بکند. ایشان روی گلوله نوشت: «بسماللهالرحمنالرحیم، وَ ما رَمَیتَ اِذ رَمَیت وَ لکنَ الله رَمی» زیرش هم نوشت: «الله اکبر، خمینی رهبر» و گلوله را داد به رئیس توپ و گفت گلوله را توی لوله بگذار، انشاءالله به هدف میخورد. من فرماندۀ آتشبار بودم و ناظر صحنه. گلوله را در جان توپ گذاشتند و شلیک کردند. به محض این که گلوله به زمین اصابت کرد ما دیدیم دیدهبان توی بیسیم با صدای بسیار رسـایی، الله اکـبر سر دهد. من توی بیسیم از او پرسـیدم: چی شد حمید؟ ـ اسم دیدهبان حمید بود؛ او بعداً شهید شد ـ گفت: گلوله رفت داخل تانک عراقیهایی که سمت چپ ما بودند. چند دقیقه بعد با ما تماس گرفت و گفت: گلوله داخل تانک رفت و منفجر شد، و چون تانک پر از مهمات بود از شدت انفجارش، تانکهای دو طرفش هم آتش گرفتند و باقی تانکها هم فرار کردند.
آن وقت رفتم و پیشانی یوسف کابلی را بوسیدم و گفتم آن متنی را که نوشتی، کار خودش را کرد. ما از آن روز این آیۀ مبارک «وَ ما رَمَیتَ اِذ رَمَیت» را به عنوان آرم توپخانۀ سپاه استفاده کردیم، که این هم از برکت اتکاء به خداوند و توجه خاص به او در آن شرایط سخت و طاقتفرسا بود. اجابت دعا[8]
سال ۱۳۶۶ پدر مشرف به زیارت بیتالله الحرام گشت. بعدها برای من تعریف کرد:من در خانه خدا درخواستی داشتم از کنار کعبه که دور شدم متوجه اوضاع شده و به نحوی پی به اصابت خواستهام که شهادت بود، بروم و از خداوند تأخیر در اجابت را طلب کردم. پدر این خاطره را دو هفته قبل از شهادتش برای من تعریف کرد ناراحت بود که چرا از خداوند تأخیر طلب کرده و خوشحال بود که توانسته بیشتر به نظام اسلامی و در حقیقت راه خدا خدمت کنند. و بالاخره خدا پدر را طلبید شب عرفه و ایام الله حج ابراهیمی به آروزیش رسید و خدا به ندای خاضعانهاش لبیک گفت. رضایت مولا
سال ۱۳۸۲ پدر به کربلا مشرف گشت. وقتی بازگشت گفت: «چند کیلومتری شهر کربلا در ماشین خوابم برد. در عالم رؤیا به بارگاه ملکوتی حضرت اباعبدالله (ع) مشرف شدم و حضرت (ع) از من پرسیدند: ما را یاری میکنی؟ دست بر سینه گذاشتم و در نهایت خضوع و خشوع پاسخ دادم: بله مولاجان. حضرت (ع) فرمودند: ان شاء الله در مسئولیت جدید به ما ملحق میشوی… و پدر اندک زمانی بعد در جرگه عاشورائیان قرار گرفت و نامش ستاره جاویدان دفتر شهادت گشت.
وصیتنامه سردار سرتیپ شهید حاج غلامرضا یزدانی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم.
بسم
الله الرحمن الرحیم.
اشهد ان لااله الا الله و اشهد
ان محمد رسول الله و اشهد ان علی ولی الله
لا اله الا الله و لا نعبد الا ایاه
لا اله الا الله حسبی جل الله
لا اله الا الله ما فی قلبی غیرالله
بار الها؛ بندهای هستم پر گناه و روسیاه که با کوله باری خالی از صالحات و دوش سنگین از سیئات و گناه بر پیشگاهت رهسپارم.
بار الها؛ روسیاهی دلشکسته، سرگردانی مضطرب، گناهکاری امیدوار، بیتوشهای خسته، تشنهای مغلوب، فقیری بیچیز، درماندهای نیازمند. اینک با دلی پر عشق به سوی رهنمایی آرام بخش، بخشندهای بزرگوار، ستاری غافر و ... پر کشیده است. تو خود او را پذیرا باش و در جوار قرب خودت به لطف و کرمت جای بخش.
خداوندا؛ من ذره بیمقداری بودم در اعماق اقیانوس هستی تو، به لطف و کرم خودت نعمت هستی بخشیدی.
خدایا؛ کم گنده آبی بودم در صلب اجدادم، تو مرا به کرامت و بزرگواری خودت نعمت هستی بخشیدی.
بار الها؛ من نطفه بیجانی بودم در رحم مادر، تو مرا به عزت و آقائی خود نعمت روح بخشیدی.
معبودا؛ من جنین بیمقداری بودم تو مرا به رحمت خودت نعمت تولد بخشیدی.
محبوبا؛ من طفل صغیری بودم، تو مرا به لطف خودت نعمت زندگی و سلامتی و نشاط و جوانی بخشیدی.
ای رب من؛ من بندهای ناآگاه بودم و تو از رحمت خود مرا هدایت فرمودی.
ای خدای بزرگ حال که هستیام و زندگیم و سلامتم و آبرویم و هدایتم و نجاتم و همه و همه به دست توست تو خود ما را به آنچه که رضای تو در آن است هدایت فرما و سرانجام ِما را سرانجامی حسینی مقرر فرما.
چون امر پیامبر بزرگوار اسلام (ص) است که مسلمان باید کفنش و وصیتش آماده باشد چند کلامی عرض میکنم.
نعمت ولایت و هدایت انسانها بالاترین نعمتی است که خداوند به انسانها در طول تاریخ عنایت فرموده است چه آن که انسانهای بدون رهبر مانندگوسفندان بیچوپانی سرگردان در بیابانها هستند که به چنگ هر گرگ خونخواری گرفتار میشوند و تنها امتها و ملتهایی با رهبران الهی هستند که ره به منزل مقصود و نجات میبرند.
امت اسلامی امروز به نعمت رهبریها و هدایتهای واقعاً پیامبرگونه رهبر بزرگوار انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی، امتی است رسته از چنگ خونخواران و طواغیت تاریخ و هدایت یافته به راه حق و صراط مستقیم. بر شما باد پیروی از این رهبر بزرگوار میدانهای جهاد اکبر و جهاد اصغر. من با همه وجودم به امام عزیز عشق میورزم و خود را سرباز کوچکی از خیل سربازان جانباز ایشان میدانم و خود را مدیون میدانم که نتوانستم وظیفه کامل خود را در برابر دین و رهبرم و انقلاب اسلامی و جنگ و خدایم به خوبی انجام دهم. انشاءالله که خداوند از کرم و لطف خود ما را ببخشد. حرکت و فرمان و سخن حضرت امام معیار و ملاک حرکت و موضع گیریهای شما باشد، چون که سخن ایشان حق و صراط ایشان مستقیم و راهشان فلاح و رستگاری و هدفشان الله و قصدشان نجات مستضعفین از چنگ طاغوتها است. امیدوارم که در روز قیامت در صف مؤمنین و صلحا و شهدا و در پشت سر حضرت اباعبدالله (ع) باشیم.
وظیفه خود میدانم که بر حسب سوره شریف والعصر شما را سفارش به حق که همان پیروی از رهبر عزیز امت اسلامی است کنم و این پیروی از حق مشکلات دارد، جهاد دارد و جنگ و فشار و ... دارد و لذا مقاومت میطلبد و هر کس که حقخواه و حقجو است باید مقاوم و سخت کوش باشد. از مشکلات عمده امروز انقلاب و امت ما جنگ تحمیلی استکبار است. اکنون سالها ست که صدها هزار مجاهد دست از جان شسته و رزمنده اسلام به دنبال ادای تکلیف الهی خود در کوهستانهای سر به فلک کشیده غرب و دشتهای بی انتهای جنوب و پهنه گسترده آبی هور و امواج خروشان خلیج فارس در تلاشند که این حقیر کفنم در کوله پشتم و وصیتم در جیبم و سلاحم بر دوشم از این قله به آن قله و از این جبهه به آن جبهه و از این خط به آن خط و از این شهر به آن شهر به فرمان رهبرم در میان امواج پر خروش اقیانوس متلاطم بسیجیان عاشق و سر باخته در راه خدا در حرکتم. سالها ست در میان کاروان عظیم تاریخ سازان تاریخ و ردیابان کاروان عظیم عاشورا و کربلا ره به سوی محبوب میسپارم و برای نجات خودمان از خودیت خود و بعد از نجات مظلومان و محرومان زمین از چنگ ستمگران بیرحم میجنگم. و اینک سالها ست که بیدرنگ حتی یک لحظه دست از روی ماشه تفنگها و توپهای خود بر نداشتهایم. مدتها ست که جنگ خونینی بین اسلام محمدی و علوی و شرک سفیانی و کفر جاهلی در گرفته است و جبههای به وسعت همه دنیا که کافر و مشرک و منافق صف اندر صف ایستادهاند و این طرف ملتی مظلوم، انقلابی و امامی بزرگوار. و سالها ست که احزاب کفر پیشهی قرن بیستم با بمبارانهای عظیم تبلیغاتی و فرهنگی و نظامی قصد به تسلیم شدن ما دارند تا رهبر را بییاور کنند و اگر بتوانند همچون حسین (ع) که ایشان را پس از شهادت 72 تن از یارانش ظهر روز عاشورا در مسلخ نینوا سر بریدند و جنازه مطهرش را مثله کردند با او نیز و یاران او اگر توانند چنین کنند (همچون بهشتی و رجائی و باهنر و محمد و ...) و شاید بدتر و آنگاه با خیالی راحت اسلام عزیز را و قرآن عظیم را هم نشانه روند آن طور که اسلاف جنایت پیشه، اینها بعد از شهادت حسین (ع) کردند و تاریخ دید که چه کردند چرا که اینها میوه همان شجره طیبه نبوت و امامت است.
ولی گذشت آن روز که استعمارگران با یک توطئه، رهبران دین را تنها کنند، گذشت آن روز که شیخ فضل الله نوری را به دار بزنند و مردم پای چوب دار بیتفاوت بایستند و تماشا کنند، گذشت آن روز که مدرس قهرمان را در تبعید و تنهایی شهید کنند و مردم از خود نپرسند چرا، گذشت آن روز که یک سگ را در خیابان بچرخانند و آیت الله کاشانی را آن طور تحقیر کنند و توهین کنند و مردم نفهمند، گذشت آن روز که امیرکبیر قهرمان ملی ما را نابود کنند و کسی دم نزند، گذشت آن تاریخ که ائمه بر حق ما را شهید کنند و مردم ساکت باشند، گذشت آن زمان که امام حسین (ع) را شهید کنند و خانواده آل پیامبر را اسیر کنند و مردم جشن بگیرند که خدا را شکر حسین (ع) را کشتیم و خطر خروج کنندگان از دین اسلام برطرف شد، گذشت وقتی که مردم در دشت کربلا برای کشتن حسین (ع) از هم سبقت گیرند بلکه زودتر به بهشت بروند که اینها همه از جهالت و توطئه دشمنان دین بود.
اکنون وقتی که روح خدا خمینی عزیز را سحرگاه 15 خرداد دستگیر میکنند سپیده دم میلیونها انسان در خیابانهای ایران چون سیل به حرکت در آمده و فریاد یا مرگ یا خمینی سر میدهند و در کمتر از چند ساعت هزار کشته و شهید میدهند ولی با خونشان در آخرین لحظه شهادت مینویسند « درود بر خمینی.»
اکنون وقتی که رهبر بزرگوار در تبعید یک پیام چند سطری میدهند مردم در میان برق سرنیزهها و غرش تانکها و زره پوشها و آتش مسلسلهای گاردیها و هجوم وحشیانه ساواک حاضر بودند قلبشان دریده شود و بدنشان در زیر چرخ تانکها له شود و مغزشان با مسلسلها سوراخ سوراخ شود ولی پیام قائد بزرگ اسلام امام امت را بشنود و بگیرند و عمل کنند و این امت همان امت است و این امام همان امام، امروز به جای یک رژیم همه کفر و شرک دنیا مقابل ما ایستادهاند و کل اسلام و مقدسات ما را قصد نابودی دارند و لذا این جنگ همان کربلا ست (جبههها) و این هم حسین زمان و این هم لشکریان یزید که در پشت مرزهای کشور رسول الله (ص) صف اندر صف در کمینند تا قلب شما را هدف تیرهای خود قرار دهند و این همان فریاد هل من ناصر ینصرنی حسین که از حلقوم فریادگر به گوش میرسد که وا اسلاما به فریاد اسلام برسید.
من این را میگویم و با خون ناقابلم انشاءالله امضاء خواهم کرد که امروز سرنوشت پیروزی یا شکست اسلام به پیروزی یا شکست این جنگ در این قرن بستگی دارد و نباید دلخوش بود به این که چند رکعتی نماز و چند تومانی صدقه و خیرات و ... و اسلام و انقلاب را انشاءالله امام زمان حفظ خواهد کرد، نخیر امروز جنگ است و آتش خون و از پای فتاده سرنگون باید رفت در میان این آتش و میدان تا انشاءالله این انقلاب و جمهوری اسلامی (که امانت است در دست ماها) حفظ شود و به دست صاحب اصلی حضرت ولی عصر (عج) سپرده شود و لذا باید سلاح بر کف گرفت و چون نیزه تیز بر قلب سیاه دشمن فرو رفت و نفس دشمنان پلید اسلام را گرفت که اگر خدای نخواسته امروز جهاد نکنیم یا کوتاهی کنیم فردا و فرداها باید جامه ذلت و نکبت بپوشیم و حاشا که امت محمد (ص) چنین باشد.
خداوند انشاءالله به همه ما توفیق دهد که در هر جا هستیم و در هر مسئولیت و مقام خدمتگزاری تمام هم و غم ما پیروزی اسلام باشد.
سفارش دارم بر همسنگران و هم لباسان خودم در ارگان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و آن اینکه برادران عزیز این لباس بسیار مقدس است و در پیشگاه خداوند و حضرت پیامبر و امام زمان و امام حسین (ع) آبرو دارد و کسانی که با این لباس به اسلام خدمت کردند و افتخار این ارگان شدند کم نیستند. لذا تقاضایم این است که حرمت این لباس را نگه دارید و آن هم این است که همان طور که امام امت فرمودند سپاه چشم من است چشم من نباید خطا بکند انشاءالله به وظایف خودمان عمل کنیم و امید امام به خدا و همت شما ست وظیفه خطیر و عظیم ِبه گردش در آوردن چرخ حرکت این امت در بعد نظامی به سوی دشمن دین به عهده شماست انشاءلله با همان روحیه روزهای اول سپاه که در رفتن به جبهه و کردستان از هم سبقت میگرفتیم و به جای 170 نفر سوار شدن به هواپیمائی که عازم مناطق جنگی بود 220 نفر سوار میشدیم و التماس میکردیم ما را پیاده نکنید این روند زنده و تقویت شود و ... انشاءالله تعالی ... .
من از همسر خوب و با ایمان خود که به خاطر خدا همگام و همراه من جهت ادای تکلیف الهی خودمان هجرت را بر سکون و غربت را بر شهر و دیار و آشنا و زندگی در زیر بمباران و موشک بارانهای دشمنان بعثی را بر زندگی بیسر و صدا و بیتفاوتی در سایر جاها ترجیح داد و مشوق من در انجام وظیفهام در خیلی موارد بودند تشکر و تقدیر میکنم و یادآور میشوم که شما همانند مجاهدان اسلام اجر آنها را دارید و در پیشگاه خداوند همان مزد را که رزمندگان و شهیدان دارند. من از شما کاملاً راضی هستم و خداوند انشاءالله از شما راضی باشد که حتماً هست و امیدوارم که فرزندمان حسین را انشاءالله حسینگونه تربیت کنید و او هم به راه حسین (ع) برود و خدمتگزاری ناقابل برای اسلام باشد.
از همه کسانی که به هر نحوی بر گردنم حق دارند حلالیت میطلبم خصوصاً والدین گرامی انشاءالله حق خود را بر گردن این فرزند کوچک حلال فرمایند.
دو تقاضا دارم که با بیان آن حرفم را به پایان میبرم:
1- من نمیتوانم قبر خود را تزیین شده ببینم و حرم و بارگاه مولایم حسین را خلوت و گرد و غبار گرفته؛ لذا تمنا دارم که تا زمان آزادی کربلا و مرقد مطهر حسین (ع) از چنگ یزیدیان حاکم بر عراق قبرم خاکی باشد.
2- قبرم در نزدیکترین محل ممکن به قبر هم سنگرم باشد.
انشاءالله خداوند وجود مبارکزاده زهرا مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنهای این نعمت عظیم خداوند بر امت اسلام و ادامه دهنده راه امام عزیز را محافظت فرماید و بر همه است اطاعت از او همچون امام اسلام سرافراز باد. راه امام به سلامت باد.
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار
العبد المذنب- یزدانی
عاشورای 66- جبهه / تکمیل: عاشورای 75
[1]. سرلشکر پاسدار شهید حسن تهرانی مقدم، از فرماندهان دوران دفاع مقدس و فرمانده جهاد خودکفایی سپاه، 20/8/1390 بر اثر انفجار در پادگان امیرالمؤمنین در شهرستان ملارد به همراه جمعی دیگر از همکاران به شهادت رسیدند.
[2]. سردار شهید حسن باقری(افشردی) جانشین فرماندهی نیروی زمینی سپاه که در تاریخ 19/11/1361 در عملیات والفجر مقدماتی به شهادت رسید.
[3]. سردار شهید حسن شفیع زاده، فرمانده توپخانه نیروی زمینی سپاه و قرارگاه خاتمالانبیا بود. 8/2/1366 در منطقه عملیاتی کربلای10 منطقه عمومی ماووت در حالی که عازم خط مقدم جبهه بود، خودروی وی مورد اصابت ترکش گلوله توپ دشمن قرار گرفت و به شهادت رسید.
[4]. امیر سرلشکر شهید صیاد شیرازی فرمانده نیروی زمینی ارتش و عضو شورای عالی دفاع بود. وی در یگانهای مختلف ارتش خدمت نمود و نقش مؤثری در عملیاتهای دوران دفاع مقدس داشت. سرانجام در 21 فروردینماه 1378 جلوی درب منزلش در تهران به دست گروهک منافقین به شهادت رسید.
[5]. آن زمان یگان موشکی زیر نظر نیروی هوایی بود.
[6]. خاطرۀ سردار شهید یزدانی؛ از یگان توپخانه تحت امرش در عملیات الیبیتالمقدس.
[7] شهید مهندس سید یوسف کابلی، متولد 1335 تهران، وی در 18 بهمن ماه 1365 در عملیات کربلای5 به شهادت رسید.
[8] امیر حسین یزدانی یزدانی، فرزند شهید.