زندگی نامه+شرح عملیات کرکوک در ادامه مطلب

زندگی نامه

اکبر آقابابایی، فرزند حسین‌علی، در سال 1340 در نزدیکی شهر اصفهان به دنیا آمد. وی در خانواده‌ای مذهبی و متوسط رشد کرد، همزمان با ورود به مدرسه، به آموزش قرائت قرآن کریم را آغاز کرد. در دوره نوجوانی اوقات فراغت خود را در کارخانه «سنگ بری» می‌گذراند، تا به نوبه خود سهمی در تأمین معاش خانواده داشته باشد. وی در بهمن ماه سال 1357 در کمیته دفاع شهری اصفهان فعالیت خود را آغاز کرد. چندی بعد به عنوان مربی تاکتیک و سلاح در سپاه پاسداران اصفهان مشغول به کار شد و با آغاز غائله کردستان، مسئولیت عملیات سپاه سنندج را بر عهده گرفت. آقابابایی در سال 1362 به سمت فرماندهی عملیات ناحیه شمال غرب و کردستان منصوب شد و بعد از مدتی به علت توانائی و کاردانی‌اش فرماندهی تیپ 18 الغدیر را پذیرفت. او در طول سال‌های دفاع مقدس در عملیات‌های متعددی شرکت کرد و چندین مرتبه مجروح شد، اما عملیات کربلای5، برگ زرینی از رشادت‌های او در دوران دفاع مقدس بود .

خط
برخی از مسؤولیت‌های سردار شهید حاج اکبر آقابابایی:

  • مربی تاکتیک و سلاح در سپاه پاسداران اصفهان
  • فرمانده عملیات سپاه سنندج
  • فرمانده عملیات ناحیه شمال غرب و کردستان
  • فرمانده تیپ 18 الغدیر

       حاج اکبر آقابابایی در زمان شهادت، فرمانده عملیات نیروی قدس سپاه بود .

خط

وصیت نامه

بسم الله الرحمن الرحیم

والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا

شهادت می دهم به وحدانیت خداوند باری تعالی که همه ی هستی از اوست و شریکی ندارد.

شهادت می دهم که محمد (صلی ا... علیه و آله و سلم) رسول خدا و امین حق اوست و خاتم انبیاء الهی است.

شهادت می دهم علی (ع) و اولاد او امام بر حق  و جانشینان رسول اکرمند.

شهادت می دهم راه امام خمینی (ره) راه اسلام ناب محمدی و ادامه راه حسین (ع) بوده و جانشین بر حق او حضرت آیت الله العظمی خامنه ای ولی امر مسلمین می باشند.

خداوند باری تعالی را شاکرم که این حقیر سراپا تقصیر را هدایت فرموده و در مسیر این راه حق و اسلام عزیز قرار داد که اگر هدایت و رحمت او نبود بنده ای ضعیف چون من به ورطه ی هلاکت می افتاد.

این وصیت را در حالی می نویسم که عازم ماموریتی هستم به منطقه ای که اسلام عزیز سال ها در غربت به سر برده است و برای رشد آن نیاز به جهاد و شهادت است. از او که صاحب مرگ و حیات است خواستارم این حقیر گنهکار را به  لطف و مرحمت خود بخشیده و شهادت که فخر اولیاء الهی است را نصیبم گرداند.

اینجانی اکبر آقابابایی فرزند حسینعلی به خانواده و دوستان عزیزم سفارش می کنم دست از اسلام عزیز بر نداشته و اسلام عزیز را که سال ها در غربت بوده یاری کنند و از ولایت تا پای جان دفاع نمایند و بدانند که اسلام بدون ولایت یعنی اسلام بدون علی (ع) در هر زمان.

عزیزانم بدانید که دفاع از ولایت فقیه و مقام معظم رهبری حضرت آیت الله العظمی خامنه ای دفاع از علی (ع) و فرزندان اوست و این محقق نمی شود جز با تلاشی صادقانه در اجرای اوامر بر حق ایشان. عزیزانم بدانید که دشمنان قسم خورده انقلاب وقتی مایوس می شوند که بدانند شما مردانه در پشت سر رهبر و قائد خود ایستاده اید و از او پیروی می کنید.

عزیزانم بدانید دشمنان اسلام با بهره گیری از زر و زور در پی آنند که شما را از گذشته درخشان خود مایوس سازند و شما را به سمت دنیای پر از نیرنگ خود کشانده و از میسر حق جدا سازند.

آنها می خواهند با زیبا جلوه دادن دنیای خود، شما را از دین و اسلام جدا سازند و برده خود نمایند و به همین دلیل است که شما باید کاملا هوشیار باشید و فریب دنیای آنها را نخورید و بدانید که همه ی دنیا فانی است و آنچه باقی می ماند اعمال نیک و کارهای صواب شما است.

مجاهدین و رزمندگان عزیز که سال های جنگ را در رکاب رهبر و پیشوای خود حضرت امام خمینی کبیر (ره) مجاهدت نمودید، بدانید که شیطان از هر سو در کمین است تا ما را منحرف نماید، بنابراین، مراقب باشید و جهاد در راه خداوند را در هر زمان و مکان فراموش نفرموده، شهادت را در آغوش کشید و این انقلاب را به دست صاحب اصلی اش امام زمان (عج) بسپارید.

در پایان از همه ی عزیزان و از رهبر عزیزم طلب بخشش دارم. امیدوارم از خطاهای این حقیر در گذرید.

وااسلام

اکبر آقابابایی

۴/۲/۱۳۷۴

خط

نبرد کرکوک به روایت فرمانده عملیات نیروی قدس

شهید «حاج اکبر آقابابایی»، فرمانده عملیات نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود. حاج اکبر، چند سال پیش عوارض شیمیایی اش عود کرد و در شهریور 1375 شهید شد. قرار نیست از حاج اکبر صحبت کنیم، بلکه قرار است یکی از صحبت های او را بخوانیم.
عملیات کرکوک اولین عملیات پارتیزانی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در عمق 150 کیلومتری خاک عراق که در تاریخ 20/7/1365 انجام گرفت و در آن، پالایشگاه نفت کرکوک منهدم شد. آنچه می خوانید روایت دستِ اولی است از این عملیات ، آن روزها شهید آقابابایی از پاسداران جوان، زیرک و چالاک قرارگاه رمضان بود. روحش با شهدای کربلا محشور باد.

انافتحنالک فتحا مبینا
از بنده خواسته شد امشب مقداری راجع به عملیات فتح یک (عملیات کرکوک) صحبت کنم. این عملیات، از عملیات هایی بود که در داخل، آن طور که باید روی آن تبلیغ نشد و خیلی از برادران از کم و کیف عملیات اطلاع پیدا نکردند که توضیحاتی را عرض می کنم.
بعد از تصرف فاو توسط رزمندگان اسلام و شکست های بعد رژیم بعثی، دشمن با خط و مشی جدید شروع کرد به بمباران تأسیسات نفتی و زدن مراکز اقتصادی ایران که البته این خط مشی هم از خودش نبود؛ زیرا از یک طرف قیمت نفت را به پایین ترین سطح آن رساندند و از طرف دیگر مراکز نفتی و اقتصادی ایران را با هواپیماها و سلاح هایی که غربی ها در اختیار صدام قرار دادند بمباران کردند؛ یعنی همزمان با کم شدن قیمت نفت شروع کردند صنایع ما را زدن. خب، ضربات اقتصادی برای زیر فشار قرار دادن ایران بود و ما بایستی برای مقابله اقدام کنیم؛ چندین راه داشتیم، یکی استفاده از هواپیما و موشک بود که خب ما محدودیت هایی در این زمینه داشتیم. یکی هم استفاده از همان سلاحی بود که اول جنگ تاکنون از آن استفاده کرده ایم و آن، سلاح ایمان و جهاد بود که با یک عملیات چریکی گسترده به تأسیسات نفتی و اقتصادی عراق ضربه بزنیم؛ لذا بعد از عملیات های کربلای 2 و 3 ـ که باز خود عملیات کربلای 3 که در اثر تلاش و ایثار و از خودگذشتگی بچه های لشکر 14امام حسین(ع) در دریا و گرفتن اسکله الامیه بود و پیروزی که در این رابطه به دست آمد ـ لازم بود به منابع اقتصادی عراق ضربه ای محکم زده شود که عملیات فتح یک برنامه ریزی شد. با انجام این عملیات، عراق مجبور می شد حداقل یکی ـ دو لشکر خود را به کردستان بکشد که این به نفع ما در جنگ بود و هم اینکه با حضور ما در این عملیات می توانستیم ضربة اقتصادی گسترده ای در کرکوک به دشمن وارد کنیم.
عملیات کرکوک، عملیاتی بود که برای اولین بار می خواست داخل خاک عراق انجام شود و برای اولین بار بود که با یکی از جناح های کرد عراق می خواستیم یک عملیات علیه صدام را به انجام برسانیم. نیروهایی که می خواستند داخل خاک عراق بروند دو تا مشکل داشتند: یکی، اینکه به این جریان اعتماد نداشتند؛ چون چون معروف بودند به کسانی که هر لحظه ای به یک سمت می روند و البته آنها دنبال منافع خودشان هستند، آنها چند بار با صدام کنار آمده و علیه ما جنگ کرده بودند؛ ولی حالا نماینده فرستاده بودند و آمادگی برای همراهی با جمهوری اسلامی علیه رژیم بعثی را اعلام کرده بودند. حالا ما می خواستیم برویم با کسی که علیه ما جنگ کرده بود بایستیم و عملیات کنیم. خیلی شرایط روحی عجیبی می خواست. این اولین ویژگی آن عملیات بود؛ لذا برادرانی که داشتند می رفتند داخل خاک عراق بایستی اعتماد می کردند به همین ها و در عمق خاک عراق وارد می شدند و عملیات به آن عظیمی را در کرکوک انجام می دادند. این یکی از ویژگی ها بود که در داخل عراق 45 روز مانده بودیم و بعدش هم اصلاً خبر نداشتیم که عراق آن روز، برای سر هر ایرانی جایزه تعیین کرده بود؛ چون خبردار شده بود! برای سر هر ایرانی، دویست هزار دینار آن روز که هر دیناری برابر 68 تومان ما بود قرار داده بود! بعضی شب ها خبر می رسید که اینها احتمالاً می خواهند ترتیب همه را بدهند؛ لذا بچه ها مسلح می شدند و می خوابیدند.
یکی دیگر از ویژگی ها این بود که در آن زمان، تعدادی قابل توجه از پاسداران باید می رفتند داخل خاک عراق و مرز هم داشت بسته می شد. در رفتن به داخل، از مسیرهایی باید می رفتیم که در کمین نیفتیم و ما توی اون عملیات، یک مقطعش 24 ساعت پیاده راه رفتیم؛ یعنی از ساعت 2 امروز تا فردا ساعت 2، یکسره پیاده راه رفتیم؛ فقط نماز و 24 ساعت تو کوه می رفتیم و از سلیمانیه عبور کردیم، رسیدیم به کرکوک. در این عملیات، از سلاح سنگین هم می خواستیم استفاده کنیم. برادران، سلاح ها را از مرز، از زیر پای پاسگاه های عراق وارد عراق، کردند و در منطقه ای در سلیمانیه نگهداری کردند. بیش از 3 هزار بار قاطر ظرف ده شب وارد عراق شد که خب حساب کنید سلاح ها بود، مهمات بود، مقداری هم کمک های تغذیه ای که البته بیشتر سلاح و مهمات بود، بیش از سه هزار گلوله، بیش از 10 قبضه از یک نوع سلاح. حالا اسم سلاح ها را به خاطر بردش نمی آورم و 13 قبضه هم از یک نوع سلاح دیگر سلاح و سلاح های مختلف، تیربار و دوشیکا به خاطر ضد هوایی و پدافند هوایی، تصور کنید بیش از 3 هزار گلوله خمپاره را می خواهی ببری در عمق 150 کیلومتر داخل عراق با این راه محدود و پرکمین و در کوه. من یادم هست که سه هزار بار قاطر یعنی 10 شب و هر شب 300 قاطر از یک مسیر که باز کرده بودیم فقط تدارکات این عملیات را حمل کردند.
به هر حال، سلاح ها و مهمات بایستی از جادة بوکان ـ سلیمانیه عبور می کرد و نفرات هم همین طور. در این جاده، فاصلة پاسگاه های دشمن بیش از 800 تا 1000 متر بود و بچه ها بایستی سلاح و مهمات را از بین این پاسگاه ها عبور می دادند: البته در بعضی جاها هم فاصله تا 2 کیلومتر می رسید. به خاطر همین، نیروهایی در نظر گرفته شد برای پایگاه ها که اگر یک موقع خواستند تیراندازی کنند بریزند و آن را خلع سلاح کنند و سلاح ها و مهمات ها را عبور دهند.
بعد هم این سلاح و مهمات را از سلیمانیه تا نزدیکی های کرکوک که دشمن روی ارتفاعات اطراف شهر پایگاه داشت ما با 20 تا 30 تراکتور و ماشین های 10 تن و شورولت و تویوتا بردیم؛ یعنی همه امکانات را با ماشین بردیم، حتی با استفاده از یک تاکتیک حدود 700 گلوله مان را از وسط شهر سلیمانیه عبور دادیم داخل منطقه؛ البته نفراتمان پیاده رفتند، به خاطر اینکه مسیرها ناامن بود.
وقتی بعضی اینها را برای مسئولان می گفتیم باور نمی کردند!کردستان عراق موقعیتش مناسب بود برای این کارها؛ ولی مسئولان باورشان نمی شد، حتی در این عملیات باور نمی کردند که ما می توانیم تا کرکوک برویم؛ در صورتی که کرکوک چیزی نیست، ما تا موصل هم می توانیم برویم، تا بغداد هم می توانیم برویم؛ یعنی عراق شرایطی دارد در داخل خاکش - بالاخص در شرایط موجود ـ که به پیش مرگ ها می گفتیم ما را ببرید کربلا، اینها می گفتند حیف که یک مقدار جوانید؛ چون در عراق، جوان اندازة شما نیست که بگردد. همه توی جبهه هستند، می گفتند اگر یک مقداری مسن بودید ما شما را تا کربلا می بردیم. خب، یک بدشانسی که داشتیم این بود که جوان بودیم!
همه چیز برای عملیات آماده شده بود که شب قبلش یک خبر رسید که دشمن، روی ارتفاعات را تقویت کرده و متوجه شده، این خبری بود که می دادند. ما می خواستیم برویم عملیات را اجرا کنیم و برنامة عملیات را به طور جدی تنظیم کرده بودیم که ادوات را مستقر کنیم روی ارتفاعات و تمام تپه ها را بگیریم و از اونجا به تأسیسات نفتی و اقتصادی در کرکوک و هدف هایی که شناسایی شده بود حمله کنیم؛ولی اینها آمدند و گفتند دشمن یک تیپ تقویت کرده و اصلاً نمی شود عملیات بکنید؛ لذا مجدداً برای شناسایی مردد بودیم که آن روز قرار شد استخاره بکنیم که من قرآن را باز کردیم و آیة نور از سورة نور آمد: «الله نورالسموات والارض... » فهمیدیم که باید سرعت عمل به خرج دهیم والا فرصت را از دست می دهیم و هم اینکه فهمیدیم اون شب یک آتشباری درست و حسابی داریم. به هر حال، آخر کار گفتیم می گذاریم با خدا، همة کارها را کرده بودیم، گفتیم می گذاریم پاخدا.
راه افتادیم با توکل به خدا، هر چی اینها می گفتند نمی شود، ما اصرار داشتیم عملیات بشود. معاون آنها می گفت: نمی شود. ما می گفتیم قرآن می گوید می شود. ما می رویم و به زور، قالب کردیم برویم. کردها را هم یک مقدار وحشت برداشته بود. کار بزرگی بود، تا حالا تو طول جنگ های چریکی دنیا، یک همچنین کاری سابقه نداشته؛ یعنی واقعاً عین فتح المبین که عملیات مهمی بود برای جنگ های منظم، این هم فتح المبین دیگری بود در جنگ های نامنظم؛ یعنی بزرگ ترین عملیات چریکی در دنیا بود و واقعاً اون شب نور بود. پایگاه هوایی کرکوک را زدیم، برق کرکوک منفجر شد. یادم است نور آسمان را گرفت، خود پالایشگاه کرکوک بود که منفجر می شد و گلوله هایی بود که در آن فرود می آمد، هی آتش توی آتش می آمد اصلا احساس می کردیم این آتش بیشتر می شود.
علاوه بر پالایشگاه کرکوک، تأسیسات اصلی که یک میلیون و دویست هزار بشکه نفت در روز استخراج می کرد برای مصارف داخلی عراق، منفجر شد که ارتفاع آتش آن که بیش از صد متر می رسید. تأسیسات گاز بود که این هم زده شد و آتش گرفت. تأسیسات تشویش عراق بود که روی شبکة بی سیم و برای کور کردن شبکه های بی سیمی کار می کرد، آن هم زده شد. یک مقر منافقین در سمت شمالی کرکوک بود که شناسایی شد و با اینکه جزء اهدافمان نبود؛ ولی یک سهمیه ای از گلوله ها برایشان قرار دادیم تا به آنها بگوییم اگر تو دل صدام و در عمق 150 کیلومتری عراق هم بروید ما با کمک خداوند می توانیم بیاییم و شما را بزنیم! منافقین روز بعد در رادیوشون با فحش و داد و بیداد اعلام کردند که 10 کشته داده اند؛ در حالی که اخبار چند برابر این کشته ها را تأیید می کرد.
من می گویم اینها فقط کار خدا بود، خدا کمک کرد و این ضربات بر پیکر رژیم بعثی وارد آمد. جالب است وقتی توی تأسیسات گلوله ریخته می شد، پدافند عراقی ها فکر می کردند هواپیما آمده و بمباران می کند؛لذا سر چهار لول را گرفته بود تو هوا، مثل چی داشتند تیراندازی می کردند توی هوا، غافل از اینکه اینها دارند از زمین می خورند!
در کرکوک، وقتی ما تیراندازی می کردیم و صدای گلوله ها همه جا را گرفته بود، مردم کرکوک آمده بودند روی پشت بام ها و کف می زدند و خوشحالی می کردند و طرفداران رژیم نیز فکر کرده بودند که نیروهای جمهوری اسلامی پیشروی کرده و تا کرکوک آمده اند؛ لذا شهر را خالی کرده بودند.
بعد از عملیات کرکوک هم برادران به سرعت عقب نشینی کردند و عراق هم هیچ کاری نتوانست بکند و عملیات چریکی با این موفقیت بالا برای جمهوری اسلامی بدون حتی یک شهید و تنها با 3 تا زخمی انجام شد که خیلی ارزشمند است.
در برگشت، ما نزدیک سلیمانیه رسیدیم، شب رفتیم منزل یکی از کردها، خیلی عجیب بود. این پیرمر کرد که از اهل سنت بود خوشش آمده بود از راز و نیازی که برادرها داشتند. وقتی دید ما یک مفاتیح کوچک همراهمان بود، آن روز مناجات حضرت علی(ع) را می خواندیم، در مسجد کوفه «مولای یا مولای... » و او آمده بود و گریه می کرد و من هم براش به کردی ترجمه می کردم. یک مقداری اونجا کردی بلد بودم. ترجمه می کردم، گریه می کرد و می گفت: «این حرف ها از کیست؟» بعد بهش گفتم از حضرت علی(ع) است.
چقدر این پیرمرد علاقه به امام داشت. عشق عجیبی به امام داشت. به من گفت: «یک عکس از امام به من بده». داخل عراق می گفت یک عکس از امام به من بده که من یک عکس کوچک داشتم بهش دادم، کلی لذت برده بود. واقعاً بدانید که انقلاب اسلامی در بین مستضعفین جای خودش را پیدا کرده است و هیچ مانعی هم نمی تواند این نفوذ معنوی را در مردم کنترل کند!
برادرانی که داشتند می رفتند داخل خاک عراق بایستی اعتماد می کردند به همین ها و در عمق خاک عراق وارد می شدند و عملیات به آن عظیمی را در کرکوک انجام می دادند. این یکی از ویژگی ها بود که در داخل عراق 45 روز مانده بودیم و بعدش هم اصلاً خبر نداشتیم که عراق آن روز، برای سر هر ایرانی جایزه تعیین کرده بود؛ چون خبردار شده بود! برای سر هر ایرانی، دویست هزار دینار آن روز که هر دیناری برابر 68 تومان ما بود قرار داده بود! بعضی شب ها خبر می رسید که اینها احتمالاً می خواهند ترتیب همه را بدهند؛ لذا بچه ها مسلح می شدند و می خوابیدند.
بیش از 3 هزار بار قاطر ظرف ده شب وارد عراق شد که خب حساب کنید سلاح ها بود، مهمات بود، مقداری هم کمک های تغذیه ای که البته بیشتر سلاح و مهمات بود، بیش از سه هزار گلوله، بیش از 10 قبضه از یک نوع سلاح. حالا اسم سلاح ها را به خاطر بردش نمی آورم و 13 قبضه هم از یک نوع سلاح دیگر سلاح و سلاح های مختلف، تیربار و دوشیکا به خاطر ضد هوایی و پدافند هوایی، تصور کنید بیش از 3 هزار گلوله خمپاره را می خواهی ببری در عمق 150 کیلومتر داخل عراق با این راه محدود و پرکمین و در کوه.
وقتی توی تأسیسات گلوله ریخته می شد، پدافند عراقی ها فکر می کردند هواپیما آمده و بمباران می کند؛لذا سر چهار لول را گرفته بود تو هوا، مثل چی داشتند تیراندازی می کردند توی هوا، غافل از اینکه اینها دارند از زمین می خورند! در کرکوک، وقتی ما تیراندازی می کردیم و صدای گلوله ها همه جا را گرفته بود، مردم کرکوک آمده بودند روی پشت بام ها و کف می زدند و خوشحالی می کردند و طرفداران رژیم نیز فکر کرده بودند که نیروهای جمهوری اسلامی پیشروی کرده و تا کرکوک آمده اند؛ لذا شهر را خالی کرده بودند. بعد از عملیات کرکوک هم برادران به سرعت عقب نشینی کردند و عراق هم هیچ کاری نتوانست بکند و عملیات چریکی با این موفقیت بالا برای جمهوری اسلامی بدون حتی یک شهید و تنها با 3 تا زخمی انجام شد که خیلی ارزشمند است.