گلزار شهدای سمیرم


شهر شهیدان خدا : شهرستان سمیرم در حاشیه کوه های سر به فلک کشیده زاگرس در 160 کیلومتری مرکز اصفهان قراردارد ، شهرستانی با آسمانی آبی و مردمانی مقاوم و استوار که برای حفظ و حراست از انقلاب و نظام اسلامی شهدای زیادی تقدیم انقلاب اسلامی کرده اند . در 18 آذر 1357 ، شش تن از انقلابیون این شهرستان توسط رژیم ستمشاهی به شهادت میرسند که به همین مناسبت این روز به عنوان سالروز ایثار شهرستان سمیرم نامگذارى شده است . تعداد 400 شهید گلگون کفن ، برگ زرینی از حماسه مردم این شهرستان است که از این تعداد 80 شهید از سمیرم ، 100 شهید از شهر پر افتخار ونک و مابقی مربوط به سایر مناطق شهرستان سمیرم است . عمده نیرو های اعزامی به جبهه از منطقه سمیرم در تیپ قمر بنی هاشم حضور داشته و جزو نیرو های خط شکن این یگان بوده اند . مردم این شهر نه تنها در جبهه که در حمایت از جبهه ها نیز نقش داشته اند و بنا به گفته افراد مطلع حاج علی اکبر صابری که پدر شهید نیز بوده است تمامی کمک های جمع آوری شده مردمی را در جایی از شهر در یک چادر محلی نگهداری و پس از مدتی به جبهه ها ارسال میکرده است . 

دانشجوی شهید مسعود آخوندی

«شهید مسعود آخوندی» در ماه مبارک رمضان سال ۴۲ به دنیا آمد. مادرش قبل از تولد وی در خواب دید که خداوند به او گلی عطا کرده و او باید از این گل مراقبت کند. مسعود در نوزدهم ماه مبارک رمضان در سال۱۳۴۲ به دنیا آمد. او تک پسر خانواده‌ی آخوندی بود و مادر خیلی به او علاقه داشت . مسعود دوران ابتدایی خود را در دبستان تبریزی گذرانید. سپس با موفقیت دوران راهنمایی و دبیرستان را به پایان رسانید. سال اول دبیرستان او مصادف با پیروزی انقلاب در ایران بود. در بسیاری از راهپیمایی‌ها شرکت می‌کرد و با فریاد بلند نفرت خود را از استکبار نشان می‌داد. او در مبارزه با گروهک‌های ملحد و ضد انقلاب نقشی فعال داشت. با وجودی که درسش از همه بهتر بود، راهی جبهه شد. هم درس می‌خواند، هم می‌جنگید. زکاوت و تیزهوشی‌اش مایه تعجب همه‌ی استادان بود؛ همان‌طور‌که در میدان جنگ تعجب همه را برانگیخته بود. وقتی لباس سبز سپاه‌پاسداران را بر تن کرد، دل از همه‌ی تعلّقات بریددر سال ۶۱ موفق به اخذ دیپلم گردید و با سعی و تلاش بسیار در رشته مهندسی مکانیک دانشگاه صنعتی اصفهان پذیرفته شد. با شروع جنگ تحمیلی با عشق و علاقه‌ای وافر راهی جبهه شد و در سال ۱۳۶۱ در جبهه شلمچه مجروح گشت . فکر شرکت در جنگ به عنوان وظیفه اصلی او را مدتی از درس دور ساخت. وی در عملیاتهای فتح المبین، بیت‌المقدس، رمضان، والفجر مقدماتی، والفجر یک، والفجر ۲، والفجر ۴، خیبر، بدر، والفجر۸، کربلای ۴ و کربلای ۵ شرکت نمود و سرانجام در حالی که فرماندهی گردان را به عهده داشت در عملیات غرورآفرین کربلای ۵ در تاریخ ۶۵/۱۰/۲۰ در شلمچه به شهادت رسید.

در بخشی از وصیت نامه این شهید آمده است:‌ای عزیزان، بدانید اینکه شما می‌توانید آسوده به آموختن علم بپردازید و راحت به تحقیق مشغول باشید به آسودگی به دست نیامده، به جرأت قسم می‌خورم در قبال فراهم آمدن این امکانات خون شهدای عزیز و گرانقدری بر زمین ریخته شده که شاید شما تعداد کمی از آنها را بشناسید. پس زمان آن رسیده که پی به مسئولیت خودتان ببرید… غرورهای درونی را دور بریزید، بنشینید با خود فکر کنید که مبادا بی‌هدف درس بخوانید که این بزرگترین گناه است.

ویژه نامه شهدا (سه)


امام خامنه ای : «حقیقتا چهره‌های شهدای برجسته اصفهان همین حالا مثل ستاره دارند می‌درخشند. همین حالا راه انقلاب را به ما نشان می‌دهند؛ بالنجم هم یهتدون. با این ستاره‌ها می‌شود راه را پیدا کرد. آن اخلاص، آن ایمان، آن صفا، آن بی‌خود شدن در مقابل هدف‌ها و ارزش‌ها؛ لذاست که این‌ها باید تجلیل بشود و بنده معتقدم که تجلیل این‌ها یکی از فرایض ماست»

ویژه نامه شهدا

شهید رسول ابراهیمی

شهید رسول ابراهیمی

نام پدر: حسن

تاریخ تولد : ۱۳۵۱/۱/۱

محل تولد:خوراسگان

محل شهادت: فاو

تاریخ شهادت: ۱۳۶۷/۱/۲۹

سال ۱۳۵۱ به جمع زمینیان پیوست. با پدر و مادری که سرشار از صفای دل بودند، صفا کرد و وجودش را غرق بحر فتا کرد. دیوانه عشق خداوندی بود و سر از پا نمی شناخت. همواره در محافل دلسوختگان حق حاضر بود و غزل بندگی، آیه های نور و حدیث سرور اهل یقین را زمزمه می کرد و با توسل به معصومین(ع)، آیینه غبار گرفته سیته را جلا می داد. در بزم دوستان با خوش خلقی، جام شادی را به گردش در می آورد و همواره احترام به افراد را در لوح خاطر داشت. 

شهید اصغر ابراهیمی

سال ۱۳۴۶ در محله علیای خوراسگان، همزمان با میلاد حضرت علی اصغر(ع)، در خانواده ای انقلابی و مؤمن، «اصغری» دیگر سر برافراشت تا با علم حسینی بر کوران سرد ظلم و ستم بتازد. وی از اوان کودکی، از مریدان و عاشقان قافله کربلا بود و همراه پدر در تمامی مجالس روضه خوانی شرکت داشت و از سقایان و خدمتگزاران عزاداران اهل بیت (ع) بود. پس از رسیدن به سن تحصیل، با شور و شوقی کودکانه قدم در راه مدرسه گذاشت و توانست تا پنجم ابتدایی ادامه تحصیل دهد و بعد از آن همراه پدر مشغول فروشندگی شد. شور و التهاب انقلابی وی با الهام از پدر بزرگوارش، در روزهای انقلاب او را به عرصه های اعتراض و فریاد کشاند و زمینه را برای رشد و تعالی اجتماعی، سیاسی و فرهنگی وی مهیا ساخت. در روزهای بعد از پیروزی انقلاب نیز با شرکت در گشت های شبانه و فعالیتهای مساجد، حضوری فعال تر یافت. در لحظه های پر التهاب جنگ، سال ۱۳۶۵ شهید در لباس سربازی از طریق سپاه پاسداران عازم جبهه گردید و مدت یک ماه در گردان «یونس لشگر امام حسین(ع)»، حضوری فعال یافت تا اینکه سرانجام آذرماه همان سال در جریان عملیات «کربلای ۴»، شاهد شهادت را در آغوش کشید و عاشقانه به خیل سرخ جامگان مکتب شهادت پیوست.
 
خاطره آخرین وداع شهید را، پدرش چنین بازگو می کند: «راهی جبهه بود که کلاهش را در مغازه جا گذاشت. وقتی کلاه را از طریق دوستش به او رساندم گفته بود: کلاهم را خودم به یادگار برای پدرم گذاشتم » آری شهید با بصیرت و آگاهی خود، به خوبی آگاه شده بود که زمان شهادتش فرا رسیده است.